حشمت جم رسد صبوح از کرم الاهیم
جام جهان نماست مهر از می صبحگاهیم
ایکه به می فتاده و غرقه نیم عجب مدان
جسم چو کاه برگ من بین و عذار کاهیم
شیخ ز عشق و باده ام طعنه زنان و طرفه آنک
من به همین دو کار خود در دو جهان مباهیم
گر بورع ملک شوم پاک ز هر گناه و جرم
جرم و گناه بس بود دعوی بی گناهیم
ز آتش می چسان شود سرخ عذارم ای رفیق
چونکه ز دود معصیت آمده رو سیاهیم
نیک و بدم مبین به لطف از بد و نیک من مپرس
نیست به جز بدی ز من گر تو نکو نخواهیم
منکه چو فانیم گدا درگه پیر دیر را
دل نکشد به جانب مسند ملک شاهیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعر است که به موضوعاتی چون عشق، باده، و تجربههای انسانی میپردازد. شاعری به نام حشمت جم درباره احساسات و کشف معنویات سخن میگوید. او به مینوشی و غرق در عشق اشاره میکند و بر این باور است که روح و جسم او در این مسیر با یکدیگر در تضاد هستند. او از قضاوت خوب و بد خود ناراضی است و اعتقاد دارد که در درگاه خداوند، با وجود تمام خطاها و گناهانش، باید به مسیر خود ادامه دهد. وی نهایتاً به نداشتن مقام و منزلت خود اشاره میکند و میگوید که دلش نمیکشد به سمت دنیا و مقامهای دنیوی.
هوش مصنوعی: در صبحگاه، با لطف خداوند، اقدامات و زیباییهای بزرگ و پرآبرنگی به ما میرسد. گویی ما در یک جام جادویی، نشانههای محبت و صفای صبح را مشاهده میکنیم.
هوش مصنوعی: کسی که به شراب افتاده و غرق در آن شده، جای شگفتی نیست، زیرا جسم من همچون کاه است، در حالی که صورت و رخسار من حالتی نرم و لطیف دارد.
هوش مصنوعی: عالمان و زاهدان به عشق و بادهی من انتقاد میکنند، اما جالب اینجاست که من به خاطر همین دو چیز در این جهان و آن جهان افتخار میکنم.
هوش مصنوعی: اگر من حاکم پاکی شوم و از هر گناه و خطایی دور باشم، دیگر ادعای بیگناهی کافی خواهد بود.
هوش مصنوعی: دوست عزیز، به من بگو چگونه ممکن است که چهرهام از آتش عشق سرخ شود، در حالی که به خاطر دوده گناهم، چهرهام سیاه شده است؟
هوش مصنوعی: به خوبی و بدی من توجه نکن و به مهربانی نخواه که از من خوب یا بد بپرسی. جز بدی از من چیزی وجود ندارد اگر تو نیکو را نخواهی.
هوش مصنوعی: من مثل یک فانوس هستم که در درگاه پیر و با تجربه، گدایی میکنم و دلم نمیخواهد به سمت تخت شاهی بروم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ملکت عشق ملک شد از کرم الهیم
پشت من و پلاس غم اینست قبای شاهیم
قاضی شهرم ار کشد، بهر وطن روا بود
خاصه که آب دیدگان داد به خون گواهیم
شد سیهم ز عشق رو، گریه در او از آن کنم
[...]
عشق به کشور وفا داد نوید شاهیم
نوبت شاهیم بود ناله صبحگاهیم
گر به فراغت از توام طعن گنه زند کسی
چهره به خون نگار بس حجت بی گناهیم
جز تو نخواهم از جهان آرزوی دگر ولی
[...]
عشق تو ملک خسروی، داغ تو چتر شاهیم
در صف سروران رسد، دعوی کج کلاهیم
کوثر تیغت ار کند، رحم به حال مجرمان
دوزخ جاودان شود، خجلت بیگناهیم
گرنه خوش است خاطرت، با غم سینه کوب من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.