گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

اگر به میکده ام یکشب انجمن باشد

چراغ انجمن آن به که یار من باشد

چه میل باغ کنم با وجود قد و رخش

که صد فراغتم از سرو و یاسمن باشد

ز زلف پرشکنش صید دل چسان برهد

که صد کمند بلا زیر هر شکن باشد

شهید عشق تو از خاک چون برآرد سر

چو لاله غرق می و داغ بر کفن باشد

ز روضه دیر مغان آرزو کنم در حشر

غریب را دل محزون سوی وطن باشد

کجاست می که بشوید ز لوح خاطر پاک

گرت ز محنت دوران دو صد سخن باشد

اگر به دشت فنا خاک ره شود فانی

به باد سوی تواش میل آمدن باشد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

کسی که عاشق آن رونق چمن باشد

عجب مدار که در بی‌دلی چو من باشد

حدیث صبر مگویید صبر را ره نیست

در آن دلی که بدان یار ممتحن باشد

چو عشق سلسله خویش را بجنباند

[...]

حافظ

خوش است خلوت اگر یار یارِ من باشد

نه من بسوزم و او شمعِ انجمن باشد

من آن نگینِ سلیمان به هیچ نَسْتانَم

که گاه گاه بر او دستِ اهرمن باشد

روا مدار خدایا که در حریمِ وصال

[...]

نظیری نیشابوری

گهی که وقت علاج دماغ من باشد

نسیم در یمن و نافه در ختن باشد

مقیدم به بت خود چنان که می خواهم

نه بت پرست، نه بت گر، نه بت شکن باشد

ز طور عشق همه کار عقل دیگر شد

[...]

واعظ قزوینی

همین توقعم از تنگ آن دهن باشد

که گاه هم شکر افشان، ز حرف من باشد؟

کشی مصور اگر زحمت شبیه مرا

مکش تو هیچ ز من، تا شبیه من باشد

بجز تلاش کنان صف نعال، کجاست

[...]

سعیدا

هر آن تنی که گرفتار پیرهن باشد

چو مرده ای است که او زنده در کفن باشد

گل از طراوت آب و هواست خندان روی

شکفتگی نه به اندازهٔ چمن باشد

میان نفس [و] خرد گفتگوی ملک وجود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه