اگر به میکده ام یکشب انجمن باشد
چراغ انجمن آن به که یار من باشد
چه میل باغ کنم با وجود قد و رخش
که صد فراغتم از سرو و یاسمن باشد
ز زلف پرشکنش صید دل چسان برهد
که صد کمند بلا زیر هر شکن باشد
شهید عشق تو از خاک چون برآرد سر
چو لاله غرق می و داغ بر کفن باشد
ز روضه دیر مغان آرزو کنم در حشر
غریب را دل محزون سوی وطن باشد
کجاست می که بشوید ز لوح خاطر پاک
گرت ز محنت دوران دو صد سخن باشد
اگر به دشت فنا خاک ره شود فانی
به باد سوی تواش میل آمدن باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با بیان احساسات خود درباره عشق و میگساری، دلتنگی و آرزوها را مطرح میکند. او از دلدادگی به یار صحبت میکند و میگوید که وجود یارش برای جشن و شادی بسیار مهمتر از دیگر زیباییهای طبیعت است. شاعر به تصویر کشیدن زلف و زیبایی یار، بهخودش میگوید که چگونه میتواند از چنگال عشق رهایی یابد. همچنین، او از حسرت و غم دوری از وطن و آرزو برای دیدار محبوب در روز قیامت صحبت میکند. در پایان، شاعر بیان میکند که حتی اگر در دنیا فانی شود، میل به وصل محبوب همیشه در دل او خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر یک شب در میکده جمعی باشد، نور و روشنی آن جمع باید از حضور یارم باشد.
هوش مصنوعی: با وجود زیبایی و قد او، دیگر به هیچ باغ و گلی توجهی ندارم، زیرا تمام خوشی و آرامشم از وجود اوست.
هوش مصنوعی: از زلفی که در هم پیچیده و بینظم است، چگونه میتوان دل را به آسانی رها کرد، در حالی که هر یک از پیچ و خمهای آن میتواند دامهای سختی را به همراه داشته باشد؟
هوش مصنوعی: جوانی که به خاطر عشق تو جانش را فدای میکند، مانند لالهای که از زمین سر بر میآورد، در حالتی غرق در می و مستی است و در عین حال داغ عشق را بر تن دارد.
هوش مصنوعی: از مکان قدیم میخانه، آرزو دارم که در روز قیامت، دل غمگینم به وطنم بازگردد.
هوش مصنوعی: کجاست می که بتواند تمام غمها و دردهای زندگی را از یادم ببرد، اگرچه که در دل، از مشکلات و سختیهای زمانه، صدها حرف داشته باشم؟
هوش مصنوعی: اگر در دشت نابودی، خاک راه شود و از بین برود، به سوی تو خواهد آمد و تمایل به آمدن دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی که عاشق آن رونق چمن باشد
عجب مدار که در بیدلی چو من باشد
حدیث صبر مگویید صبر را ره نیست
در آن دلی که بدان یار ممتحن باشد
چو عشق سلسله خویش را بجنباند
[...]
خوش است خلوت اگر یار یارِ من باشد
نه من بسوزم و او شمعِ انجمن باشد
من آن نگینِ سلیمان به هیچ نَسْتانَم
که گاه گاه بر او دستِ اهرمن باشد
روا مدار خدایا که در حریمِ وصال
[...]
گهی که وقت علاج دماغ من باشد
نسیم در یمن و نافه در ختن باشد
مقیدم به بت خود چنان که می خواهم
نه بت پرست، نه بت گر، نه بت شکن باشد
ز طور عشق همه کار عقل دیگر شد
[...]
همین توقعم از تنگ آن دهن باشد
که گاه هم شکر افشان، ز حرف من باشد؟
کشی مصور اگر زحمت شبیه مرا
مکش تو هیچ ز من، تا شبیه من باشد
بجز تلاش کنان صف نعال، کجاست
[...]
هر آن تنی که گرفتار پیرهن باشد
چو مرده ای است که او زنده در کفن باشد
گل از طراوت آب و هواست خندان روی
شکفتگی نه به اندازهٔ چمن باشد
میان نفس [و] خرد گفتگوی ملک وجود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.