هر آن تنی که گرفتار پیرهن باشد
چو مرده ای است که او زنده در کفن باشد
گل از طراوت آب و هواست خندان روی
شکفتگی نه به اندازهٔ چمن باشد
میان نفس [و] خرد گفتگوی ملک وجود
همان حدیث سلیمان [و] اهرمن باشد
دل مرا سخن عشق زنده ساخته است
نمیرد آن که دلش عاشق سخن باشد
چو آفتاب سیه قطعه ای است از شب تار
هر آن دلی که گرفتار جان و تن باشد
ز بسکه از دل و جان دوستم به خلق خدا
محب خویش سعیدا رقیب من باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی رابطه میان روح و جسم، عشق و هستی میپردازد. شاعر بیان میکند که کسی که فقط در قید جسم و ظاهر است، مانند مردهای است که زنده به نظر میآید. زیبایی و شادابی دنیا، ناشی از ارتباط عمیق با دل و روح است، و عشق به زندگی نسبت به عشق به مادیات و ظواهر برتری دارد. همچنین، شاعر اشاره میکند که دل عاشق هرگز نمیمیرد و عشق واقعی، همواره زنده است. در نهایت، او احساس میکند که عشقش نماد سعادت است و با وجود رقابتهای محبت، هیچ چیزی نمیتواند از ارتباط عشقی او با دیگران بکاهد.
هوش مصنوعی: هر کسی که درگیر ظاهر و لباس خود باشد، مانند مردهای است که در حالیکه زنده است، در تابوت خوابیده.
هوش مصنوعی: گل به خاطر تازگی آب و هوا میشکفد و شاداب است، اما شادی و زیبایی آن به اندازهٔ چمن نیست.
هوش مصنوعی: درون انسان، میان نفس و عقل، یک مکالمه و جدل وجود دارد که همانند داستان سلیمان و شیطان است.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر عشق زنده و شاداب است و کسی که دلش به عشق متمایل باشد، هرگز نمیتواند بمیرد.
هوش مصنوعی: هر دل که در چنگال زندگی و جسم گرفتار باشد، مانند قطعهای از تاریکی شب است در مقایسه با آفتاب.
هوش مصنوعی: به خاطر محبت و دوستی عمیقی که به مردم دارم، احساس میکنم که شاید رقیب من نیز با دل و جان به دوستان نزدیکم محبت میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی که عاشق آن رونق چمن باشد
عجب مدار که در بیدلی چو من باشد
حدیث صبر مگویید صبر را ره نیست
در آن دلی که بدان یار ممتحن باشد
چو عشق سلسله خویش را بجنباند
[...]
خوش است خلوت اگر یار یارِ من باشد
نه من بسوزم و او شمعِ انجمن باشد
من آن نگینِ سلیمان به هیچ نَسْتانَم
که گاه گاه بر او دستِ اهرمن باشد
روا مدار خدایا که در حریمِ وصال
[...]
اگر به میکده ام یکشب انجمن باشد
چراغ انجمن آن به که یار من باشد
چه میل باغ کنم با وجود قد و رخش
که صد فراغتم از سرو و یاسمن باشد
ز زلف پرشکنش صید دل چسان برهد
[...]
گهی که وقت علاج دماغ من باشد
نسیم در یمن و نافه در ختن باشد
مقیدم به بت خود چنان که می خواهم
نه بت پرست، نه بت گر، نه بت شکن باشد
ز طور عشق همه کار عقل دیگر شد
[...]
همین توقعم از تنگ آن دهن باشد
که گاه هم شکر افشان، ز حرف من باشد؟
کشی مصور اگر زحمت شبیه مرا
مکش تو هیچ ز من، تا شبیه من باشد
بجز تلاش کنان صف نعال، کجاست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.