چشمم چو بر آن روی چو رشک قمر افتاد
از چشم دوید انجم و بر روی در افتاد
از خوی به رخت اختر دری به شفق نیست
کز شبنم فردوس به گلبرگ تر افتاد
خون دلم از دیده ز بس کرد غمم فاش
هر چند جگر گوشه نمود از نظر افتاد
شامم که ز هجران تو شد روز قیامت
چون روز شدم وعده به روز دگر افتاد
از ناله من تا به سحر خواب نبردش
وین تهمتی در گردن مرغ سحر افتاد
در حسرت بوسی که به جانم ز لبت بود
زان لعل چه خونها که مرا در جگر افتاد
فانی بره سعدی اگر زد قدمی چند
با او سخنش بین که چو شیر و شکر افتاد
نی نی چه حد آنکه درآید به مقابل
کز پرتو اکسیر وی این خاک زر افتاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و زیبایی معشوق اشاره دارد و احساسات عمیق شاعر را نسبت به او بیان میکند. شاعر با توصیف چهره معشوق و تأثیر آن بر خود، به ارتعاشاتی که در دل و جانش ایجاد میکند، اشاره میکند. او از غم و نالههایش به خاطر فراق معشوق میگوید و حسرت بوسهای که آرزویش را دارد، به تصویر میکشد. در نهایت، شاعر به مقام و ارزش معشوق اشاره میکند و تأکید میکند که وجود او مانند اکسیر، زندگی و زیبایی را به خاک میبخشد.
هوش مصنوعی: وقتی چشمم به روی تو مانند زیبایی ماه افتاد، ستارهها از چشمانم فرار کردند و بر روی تو نازل شدند.
هوش مصنوعی: از زیباییهای تو مانند ستارهای در افق، دری به سوی صبح نمیگشاید، مگر اینکه قطرات شبنم به گلبرگ تازه رشد کردهای بریزد.
هوش مصنوعی: دل من به شدت غمگین و آزرده است و این غم و اندوه به اندازهای عمیق است که حتی اشکهایم از چشمم جاری میشود. هرچند که عزیزم از نظر دور شده است، اما غمم همچنان با من باقی مانده و به وضوح احساس میشود.
هوش مصنوعی: شبی که به خاطر جدایی تو، برایم مانند روز قیامت است، روزی که من به دنیا آمدهام، وعدهام به روز دیگر موکول شده است.
هوش مصنوعی: تا بامداد هیچ خواب به چشم او نیامد و این ظلم و تهمت به گردن مرغ سحر افتاد.
هوش مصنوعی: در آرزوی بوسهای که جانم را از لبهای تو میگیرد، چه تعداد اشک و خونها که در دل من به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: اگر سعدی چند قدمی با فانی برود، به صحبت او گوش کن که گفتارش مانند شیر و شکر به هم مینشیند.
هوش مصنوعی: نه، نه، چه اندازه است که کسی جلودار او شود، چون نور او باعث شده که این خاک به طلا تبدیل شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در حلقه عشاق به ناگه خبر افتاد
کز بخت یکی ماه رخی خوب درافتاد
چشم و دل عشاق چنان پر شد از آن حسن
تا قصه خوبان که بنامند برافتاد
بس چشمه حیوان که از آن حسن بجوشید
[...]
زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد
از صورت بی طاقتیم پرده برافتاد
گفتیم که عقل از همه کاری به درآید
بیچاره فروماند چو عشقش به سر افتاد
شمشیر کشیدست نظر بر سر مردم
[...]
باز این دل غمدیده به دام تو در افتاد
بس مرغ همایون که به تیر نظر افتاد
لطفی کن و تیری دگرم سوی دل انداز
کان تیر نخستین که زدی بر جگر افتاد
پرسیدن یاران کهن رسم قدیم است
[...]
جان بر لب لعلش چو مگس بر شکر افتاد
با وصل تو دل چون شبهی در گهر افتاد
کی دست زند در کمر صحبت شیرین
فرهاد که با درد فراق از کمر افتاد
با روی تو زد آب روان لاف لطافت
[...]
تا دیده ی من بر رخ همچون قمر افتاد
راز دلم از پرده محنت بدر افتاد
دیگر نکند چشم به خورشید جهانتاب
آن را که بدان طلعت چون مه نظر افتاد
بر بوی گذاری که کند بر سر او دوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.