گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

حسن روی حور جنت را فلک اظهار کرد

چون رخ خوب تو دید از کعبه استغفار کرد

وه چه کافر بود آن کز دیر مست آمد برون

بهر قیدم رشته تسبیح را زنار کرد

باغبان تا کرد تشبیه دهانش غنچه را

در دلم از زخم پیکانها فزونتر کار کرد

کلک قدرت حل آن در دوره ساغر نهاد

مشکلاتی را که در نه گنبد دوار کرد

رندیش بادا حلال آن کو به عشق مغبچه

خرقه سجاده رهن کلبه خمار کرد

لعل جان بخشش ز مردم جان به آسانی گرفت

سخت‌خوانی‌های من این قصه را دشوار کرد

بر سر بازار حسنش خود فروشی را گذاشت

یوسف و پیش رخش بر بندگی اقرار کرد

دوش چون میمردم از هجران صراحی خون گریست

شمع نیز از سوز دردم خودکشی بسیار کرد

مست و عاشق فانی از دیر مغان آمد برون

هر دو ثابت شد باو گرچه بسی انکار کرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فرخی سیستانی

ماه فروردین جهانرا از در دیدار کرد

ابر فروردین زمین را پر بت فرخار کرد

باد گویی نافه های تبتستان بردرید

باغ گویی کاروان شوشتر آوار کرد

گلبن سرخ آستین صد ره پر یاقوت کرد

[...]

امیرخسرو دهلوی

آن همه دعوی که اول عقل دعوی دار کرد

دید چون رویت به عجز خویشتن اقرار کرد

رنج بیداری شبهای غم روشن نبود

خفته بودم پیش ازین، هجر توام بیدار کرد

سجه گر زنار شد بر مشکن، ای پرهیزگار

[...]

اهلی شیرازی

باز شمعم خانه روشن، کوری اغیار کرد

عاقبت دود چراغ شب نشینان کار کرد

صد هزاران عاشق گل گشت و کس آهی نزد

مدعی از زخم خاری شکوه بسیار کرد

در سر بازار حسنش گل خریداری نیافت

[...]

هلالی جغتایی

شمع، دوش از ناله من گریه بسیار کرد

غالبا سوز دل من در دل او کار کرد

حال دل می داند آن شوخ و تغافل می کند

این سزای آنکه سر عشق را اظهار کرد

ناله من این همه زان ماه خوش رفتار نیست

[...]

وحشی بافقی

نی همین ما را سیه پوشید و ماتم دار کرد

این مصیبت در شب و روز زمانه کار کرد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه