گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

ای خوش آنانکه سحر دامن یاری گیرند

قدح باده پی دفع خماری گیرند

رفعت پیر مغان بین که فلک را به نجوم

ز آتش غیرت او دود شراری گیرند

خاک آن شاه و شانم که گه کشتن خلق

ترک صد خون ز فغان دل زاری گیرند

ما به رندی چو علم بر در میخانه زدیم

نه که ارباب نصیحت پی کاری گیرند

اول آنست که رندان ز جهان دامن خویش

در نوردند ولی دامن یاری گیرند

گفتمش جان ز پی بوسه ای گیرند بتان

زیر لب خندزنان گفت که آری گیرند!

خلق زیر فلک آن روز بگیرند قرار

فانیا کز روش افلاک قراری گیرند

 
 
 
حافظ

نقدها را بُوَد آیا که عَیاری گیرند؟

تا همه صومعه داران پیِ کاری گیرند

مصلحت دیدِ من آن است که یاران همه کار

بِگُذارَند و خَمِ طُرِّهٔ یاری گیرند

خوش گرفتند حریفان سرِ زلفِ ساقی

[...]

جامی

ای خوش آنان که خم طره یاری گیرند

یکدم از پیچ و خم دهر کناری گیرند

تا ازین لجه رسد زورق امید به لب

لب جوی و لب جام و لب یاری گیرند

تا درین بی سر و بن صیدگه آزاد زیند

[...]

صائب تبریزی

مهر را سوختگان بوته خاری گیرند

ماه را زنده دلان شمع مزاری گیرند

چون گشایند نظر مملکتی بگشایند

باز چون چشم ببندند حصاری گیرند

آسمانها مگر از گردش خود سیر شوند

[...]

فیض کاشانی

نقدها را بود آیا که عیاری گیرند؟

تا همه شیعه نمایان پی کاری گیرند؟

هان مکن دعوی ایمان و تشیع فاسق!

زانکه رسوا شوی آن دم که عیاری گیرند!

مهر پیغمبر و آلش به زبان ناید راست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
رضاقلی خان هدایت

نقدها را بود آیا که عیاری گیرند

تا همه صومعه داران پی کاری گیرند

مصلحت دیدِ من آنست که یاران همه کار

بگذارند و سرِ زلف نگاری گیرند

خوش گرفتند حریفان سرِ زلف ساقی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از رضاقلی خان هدایت
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه