گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

قدح به خلوت یارم بهانه‌ای باشد

مرادم از دو سرا کنج خانه‌ای باشد

ز تیر عشق تو زخمی به سینه می‌خواهم

که هرکجا روم از تو نشانه‌ای باشد

غرض ازین که بهر آستانه مالم روی

به چشم روشنی از آستانه‌ای باشد

ز ماه روی تو آن خال شد مراد دلم

ز خرمنی غرض مور دانه‌ای باشد

شرار شعله عشقت نه برق باشد و بس

که از وی آتش دوزخ زبانه‌ای باشد

گه خرام سمندت که تک زنم در پیش

به فرقم آرزوی تازیانه‌ای باشد

مراد فانی ازین رنج بیکرانه خلق

همین که از همه مردم کرانه‌ای باشد

 
 
 
جامی

مرا به کوی تو خواهم که خانه‌ای باشد

ز بهر آمدن آنجا بهانه‌ای باشد

گذاشتم دل صد پاره را به خاک درت

که پیش تیر تو از من نشانه‌ای باشد

من آن نیم که عنان گیریت توانم کرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه