قدح به خلوت یارم بهانهای باشد
مرادم از دو سرا کنج خانهای باشد
ز تیر عشق تو زخمی به سینه میخواهم
که هرکجا روم از تو نشانهای باشد
غرض ازین که بهر آستانه مالم روی
به چشم روشنی از آستانهای باشد
ز ماه روی تو آن خال شد مراد دلم
ز خرمنی غرض مور دانهای باشد
شرار شعله عشقت نه برق باشد و بس
که از وی آتش دوزخ زبانهای باشد
گه خرام سمندت که تک زنم در پیش
به فرقم آرزوی تازیانهای باشد
مراد فانی ازین رنج بیکرانه خلق
همین که از همه مردم کرانهای باشد