گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

دوش در میخانه جانان همدم عشاق بود

تا سحر غوغای رندان را به جان مشتاق بود

زهره را آورده بود او از سر مستان به رقص

کان صدا اندر خم این گنبد نه طاق بود

گرچه زو صد ناز و از ما بوده صد چندان نیاز

در طریق حسن و عشق از روی استحقاق بود

از صفا و نور مجلس گر نهان بود آفتاب

بهتر از وی لمعه جام می براق بود

مستی رندان ز می هم بود لیکن بیشتر

از نوازش‌های آن ماه نکو اخلاق بود

ز اهل آن هنگامه من بیهوش‌تر بودم ازانک

با منش از جمله رندان بیشتر اشفاق بود

مست شو گر مخلصت باید که هرگز وانرست

از جفای اهل آفاق آنکه در آفاق بود

اندر آن شب هر کرا یک جرعه زان می‌شد نصیب

تا قیامت در جهان رند علی الاطلاق بود

فانی اندر سیر اطوار طریقت هرچه دید

بود نیکو لیکنش زهد ریایی شاق بود

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode