گنجور

 
ابن یمین

همی گفتم از راه ضجرت شبی

نسیم صبا را بخواهشگری

که لطفی بود بی نهایت اگر

پیامی ز من سوی خسرو بری

کریم جهان انک گر حاتمش

بدیدی نکردی بجز چاکری

بهنگام فرصت بگو اینقدر

از آن پس که خدمت بجای آوری

که سمع شریفت همانا شنید

بفرخنده فالی و نیک اختری

که محمود با عنصری از کرم

چها کرد و موجب همین شاعری

تو بیشی و من بنده هم کم نیم

ز محمود غازی و از عنصری

اگر حرفه الفضل مانع نشد

چرا سوی ابن یمین ننگری

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
منوچهری

چنین خواندم امروز در دفتری

که زنده‌ست جمشید را دختری

بود سالیان هفتصد هشتصد

که تا اوست محبوس در منظری

هنوز اندر آن خانهٔ گبرکان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه