گنجور

 
ابن یمین

آصف ایام تاج ملک و دین عبدالکریم

ای برونق کار دین از رای ملک آرای تو

عقل باور دارد ار جان مصور خوانمت

زانکه همچون جان همه لطف است سر تا پای تو

در ازل خیاط صنع لایزالی دوختست

کسوت لطف الهی راست بر بالای تو

آز را کز بد و فطرت جوع کلبی همدم است

چار پهلو شد شکم از سفره نعمای تو

صاحبا گویا نئی آگه که روز عیش خویش

چون بشب میآورد ابن یمین مولای تو

بیصفا گشتست روز عیش او وقتست اگر

با صفا گرداندش یک التفات رای تو