چه باشد ای نفس خرم نسیم شمال
که بگذری سوی آن اختر سپهر جلال
خدیو کشور دانش نظام ملت و دین
که هست در همه فن همچو یک فنان بکمال
بجز لطایف انفاس روحپرور تو
نشان نداد کس اندر زمانه سحر حلال
زبان بنطق چو بگشاید از سلامت لفظ
گمان بری که ز کوثر روان شدست زلال
نظر بطلعت میمون او چو بگشائی
چنانکه شرط ادب باشد ای نسیم شمال
بگوی قصه هجران ولی چنان بمگوی
که طبع نازک او را فزاید از تو ملال
چه حاجتست بتطویل شرح هجرانرا
بس است یک سخن مختصر بحسب الحال
سلام من برسان پس بصورت تضمین
بگوی کابن یمین گفت کای ستوده خصال
جزای آنکه نگفتیم شکر روز وصال
شب فراق نخفتیم تا سحر ز خیال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و لطافت نفس انسان میپردازد و آن را با نسیم شمال مقایسه میکند. شاعر به ستایش شخصیتی شگفتانگیز و با دانش اشاره دارد که در تمام علوم بینظیر است. همچنین به خاطر لطافت کلام و طبع نازک او، توصیه میکند که در بیان احساسات و داستان هجران، از زبان زیبا و مختصر استفاده شود. شاعر در انتها سلام و محبت خود را ابراز کرده و به فراق و یاد محبوبش اشاره میکند که باعث میشود شب را تا صبح بیدار بماند.
هوش مصنوعی: ای نفس دلانگیز و خوشبو، چون باد شمال، چه چیزی میتواند باشد وقتی که به سمت آن ستاره درخشان آسمان عظمت میروی؟
هوش مصنوعی: خدای بزرگ که سرپرست و حامی کشور و ملت است، در زمینههای مختلف و علمی مانند یک پرچم یا نماد، با کمال و دانش در تمام علوم و فنون حاضر است.
هوش مصنوعی: به جز زیباییهای روحافزای تو، هیچکس در این جهان نتوانسته است جادو و سحر واقعی را نشان دهد.
هوش مصنوعی: وقتی زبان به سخن میآید و از سلامت حرف میزند، گمان کن که مانند آب زلالی است که از چشمه کوثر جاری شده است.
هوش مصنوعی: وقتی چهرهات را مینمایانی، ای نسیم شمال، نیکو است که این کار را با احترام و ادب انجام دهی.
هوش مصنوعی: برای بیان داستان جدایی، آنچنان حرف بزن که دل حساس او بیشتر از تو ناراحت نشود.
هوش مصنوعی: نیازی به توضیح طولانی دربارهی جدایی نیست، یک جمله کوتاه متناسب با وضعیت کافی است.
هوش مصنوعی: سلام من را برسان و به طور قطع بگو که کسی که ستودهخصال است، این را گفته است.
هوش مصنوعی: کسی که در روز وصال شکرگزاری نکرد، به خاطر شب فراق خوابش نبرده و تا سپیدهدم در خیال معشوق به سر برده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسان که تلخی زهر طلب نمیدانند
ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال
تو را که میشنوی طاقت شنیدن نیست
مرا که میطلبم خود چگونه باشد حال؟
شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی
[...]
به سیصد و چهل و یک رسید نوبتِ سال
چهارشنبه و سه روز باقی از شوّال
بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم
سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال
ستوروار بدینسان گذاشتم همه عمر
[...]
اگر کمال بجاه اندر است و جاه بمال
مرا ببین که ببینی کمال را بکمال
من آن کسم که بمن تا بحشر فخر کند
هر آنکه بر سر یک بیت من نویسد قال
همه کس از قبل نیستی فغان دارند
[...]
همیشه گفتمی اندر جهان به حسن و جمال
چو یار من نبود وین حدیث بود محال
من آنچه دعوی کردم محال بود و نبود
از آنکه چشم من او را ندیده بود همال
ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت
[...]
ز نور قبۀ زرین آینه تمثال
زمین تفته فرو پوشد آتشین سر بال
فروغ چتر سپهری بیک درخشیدن
بسنگ زلزله اندر زند بگاه زوال
درر چو لاله شود لعل در دهان صدف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.