گنجور

 
ابن یمین

که میبرد سخنی از زبان ابن یمین

بدانجناب که اقبال زیبدش فراش

خجسته در گه شاهنشه زمین و زمان

که هست بر در او شاه انجم از او باش

ستوده خسرو افاق تاج دولت و دین

که بادتا بابدبر سریر ملک بقاش

بروز رزم بود تیغش آب آتشبار

بگاه بزم بود کلکش ابر گوهر باش

بگوید ار چه که دور فلک بکامم نیست

ولی چه باکم ازو هر چه هست گومیباش

بدولت تو برین آستان همیشه مرا

مرتبست و مهیا همیشه وجه معاش

سپهر نیز تفاوت نمیکند چندان

اگر بصلح بود با من ار کند پرخاش

ولی بخانه رها کرده ام یتیمی چند

ضعیف و بیحد و بیمر چو دانه خشخاش

اگر چه اهل صلاح اند جمله لیک ز فقر

شدند بی سرو سامان چو مردم قلاش

فتاده اند کلحم علی و صم جایع

نه هیچ صامت و ناطق نه هیچ نقد و قماش

منم حواله گه رزق انضعیفی چند

که کاش نیستمی و چه سود گفتن کاش

ز بینوائی ایشان چو یاد میارم

همی رسد بدل من هزار گونه خراش

بلطف شاملت ای شاه بنده را در یاب

که تا نهفته نیازی من نگردد فاش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

به آب ماند یار مرا صفات و صفاش

که روی خویش ببینی چو بنگری بقفاش

ز بوی و خوبی جعد و دو زلف مشکینش

ز رنگ و گردن و گوش و دو عارض زیباش

نگار خانهٔ چین است و ناف آهوی چین

[...]

نصرالله منشی

حیات را چه گوارنده تر زآب ولیک

کسی که بیشترش خورد بکشد استسقاش

جمال‌الدین عبدالرزاق

قسم بواهب عقلی که پیش رای قدیم

یکیست چشمه خورشید و سایه عنقاش

همیشود بیکی امر او چو سایه بچاه

در آبگون قفس این آفتاب آتش پاش

که هست طبع جمال آفتاب تأثیری

[...]

مجیرالدین بیلقانی

قسم به واهب عقلی که پیش علم قدیم

یکی است چشمه خورشید و سایه عنقاش

زمین شود ز یکی امر او چو سایه چاه

در آبگون قفس این آفتاب آتش پاش

که هست طمع جمال آفتاب تأثیری

[...]

ظهیر فاریابی

خدایگان جهان شهریار دریا دل

توراست دست گهر بخش و لفظ لؤلؤ پاش

بر اسمان و زمین دست مطلق است تو را

که از وظیفه جود تو یافتند معاش

گهی به پنجه هیبت دل جهان بشکن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه