گنجور

 
ابن یمین

چه طالع است مرا یا رب ایدل قلاش

که هیچ می نکند روزگار جز پرخاش

چه روزها بشب آورده ام درین فکرت

که سر حکمت این نکته کرد ما را فاش

که نوک خامه تقدیر بر بیاض وجود

چه نقشهاست که آورد قدرت نقاش

یکی ز اهل هنر در رمانه نتوان یافت

که از زمانه ندارد بدل هزار خراش

مرا چنین بسر آید که نقد مدت عمر

تمام صرف کنم در بهای وجه معاش

من از زمانه کفافی فزون نخواهم از آن

که زله بند نباشند مردم قلاش

بساط حرص و طمع را چو نشر می نکنم

جهان ز حاتم طی گر پرست گو میباش

نه همچو دیک سیه رو شوم ز بهر شکم

نه دست کفچه کنم از برای کاسه آش

کجاست حضرت شاه جهان طغایتمور

که یابد ابن یمین ساعتی مگر تنهاش

کند شکایت ایام یکبیک معروض

بر آستانه آن زر فشان گوهر باش

جهان لطف که در جنت نعیمست آن

که هست معتکف آستانش منهم کاش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

به آب ماند یار مرا صفات و صفاش

که روی خویش ببینی چو بنگری بقفاش

ز بوی و خوبی جعد و دو زلف مشکینش

ز رنگ و گردن و گوش و دو عارض زیباش

نگار خانهٔ چین است و ناف آهوی چین

[...]

نصرالله منشی

حیات را چه گوارنده تر زآب ولیک

کسی که بیشترش خورد بکشد استسقاش

جمال‌الدین عبدالرزاق

قسم بواهب عقلی که پیش رای قدیم

یکیست چشمه خورشید و سایه عنقاش

همیشود بیکی امر او چو سایه بچاه

در آبگون قفس این آفتاب آتش پاش

که هست طبع جمال آفتاب تأثیری

[...]

مجیرالدین بیلقانی

قسم به واهب عقلی که پیش علم قدیم

یکی است چشمه خورشید و سایه عنقاش

زمین شود ز یکی امر او چو سایه چاه

در آبگون قفس این آفتاب آتش پاش

که هست طمع جمال آفتاب تأثیری

[...]

ظهیر فاریابی

خدایگان جهان شهریار دریا دل

توراست دست گهر بخش و لفظ لؤلؤ پاش

بر اسمان و زمین دست مطلق است تو را

که از وظیفه جود تو یافتند معاش

گهی به پنجه هیبت دل جهان بشکن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه