بتجرید در شهر من شهره ام
چه گفتم خود از من بود شهره شهر
چو عیسی نخواهم زن ار فی المثل
بخواهد ز من نیم خرمهره مهر
گرم زهره بوسی بمنت دهد
مرا آید آن از لب زهره زهر
نجویم بکس التجا جز بحق
ورم خون بریزد بصد دهره دهر
پدر که جان عزیزش بلب رسید چه گفت
یکی نصیحت من گوش کن تو جان پدر
اگر چه دوست عزیزست راز خود مگشای
که دوست نیز بگوید بدوستان دگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از وضعیت خود در شهر و شهرتش صحبت میکند. او به طور خاص به تجربهاش در مورد عشق و دوستی اشاره میکند و میگوید که مانند حتی عیسی، نمیخواهد به کسی نزدیک شود، زیرا ممکن است مشکلاتی به وجود آید. همچنین، شاعر تأکید میکند که تنها به خداوند مراجعه میکند و از دیگران درخواست کمک نمیکند. در بخش پایانی، او نصیحت پدرش را نقل میکند که به او میگوید رازهایش را با دوستانش در میان نگذارد، زیرا دوستان ممکن است راز او را به دیگران بگویند.
هوش مصنوعی: در شهر من، به خاطر خلوص و یکپارچگی افکارم مشهور هستم. اما آنچه را که گفتم، در واقع از خود من نشأت گرفته و نشاندهنده ویژگیهای این شهر است.
هوش مصنوعی: من مانند عیسی نمیخواهم هر کسی که به صورت مثال از من چیزی بخواهد، من نیمروزی از محبت و مهر خود را به او نمیدهم.
هوش مصنوعی: اگر زهره به من بوسهای بدهد، آن بوسه از لبان زهره، مانند زهر شیرین است.
هوش مصنوعی: من به جز از حق پناهی نمیجویم و اگر کسی به ناحق به من آسیب بزند، خون من به خاطر سختیهای زمانه میریزد.
هوش مصنوعی: در این بیت، پدر که در شرایط سختی قرار دارد و جانش در خطر است، به فرزندش میگوید که به نصیحت او گوش کند. او با تأکید بر اهمیت این نصیحت، به فرزندش میفهماند که جان او به اندازه جان خودش عزیز است و باید جدی گرفته شود.
هوش مصنوعی: هرچند دوست عزیز و نزدیک است، اما راز خود را با او در میان نگذار؛ چون ممکن است او نیز آن را به دیگر دوستانش بگوید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
که را رودکی گفته باشد مدیح
امام فنون سخن بود ور
دقیقی مدیح آورد نزد او
چو خرما بود برده سوی هَجَر
نبودی جدا یک زمان از پدر
پدر نیز نشگیفتی از پسر
پدید آرد آن سرو بیجاده بر
همی گرد عنبر به بیجاده بر
ز روی و ز بالا و زلف و لبش
خجل شد گل و سرو و مشک و شکر
بت و ماه را نام خوبی مده
[...]
ز شرم گنه آبرویم مبر
چو خاکم ز تقصیر من درگذر
ازین پس پیمبر نباشد دگر
به آخر زمان مهدی آید به در
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.