گنجور

 
ابن یمین

بر بساط امیر عز الدین

قصه ئی راست میکنم تقریر

بنده مانند مهره یکتا

مانده در ششدر خمار اسیر

بزیادت نمیدهم زحمت

بسه تائی بیا و دستم گیر

ده هزارت غلام باد چو من

خانه گیر مساکن تسخیر

حل منصوبه خمارم کن

سخن اینست از طویل و قصیر

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

وقت شبگیر بانگ نالهٔ زیر

خوشتر آید به گوشم از تکبیر

زاری زیر و این مدار شگفت

گر ز دشت اندر آورد نخجیر

تن او تیر نه، زمان به زمان

[...]

عنصری

دل و دامن تنور کرد و غدیر

سرو و لاله کناغ کرد و زریر

ناصرخسرو

ای زده تکیه بر بلند سریر

بر سرت خز و زیر پای حریر

شاعر اندر مدیح گفته تو را

که «امیرا هزار سال ممیر»

ملک را استوار کرده‌ستی

[...]

مسعود سعد سلمان

خواجه بوسعد عمدة الملکی

همچنین سالها بمانی دیر

عقل را دانش تو گیرد دست

آز را بخشش تو دارد سیر

عدل را ظلم خواست کرد تباه

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه