خواجه بوسعد عمدة الملکی
همچنین سالها بمانی دیر
عقل را دانش تو گیرد دست
آز را بخشش تو دارد سیر
عدل را ظلم خواست کرد تباه
در جهان خواست کشت فتنه دلیر
حشمت تو دو رویه کرد مصاف
هیبت تو دو دسته زد شمشیر
باز بأس تو یافت کوهه پیل
چشم زخم تو یافت پنجه شیر
این به پستی بایستاد ز کار
وآن ز بالا در اوفتاد به زیر
آفت یأس رفت بر من دست
انده خواست گشت بر من چیر
خورد بشکستیم کنون شاید
که کنی این شکسته را کفشیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از خواجه بوسعد عمدة الملکی به توصیف ویژگیهای یک شخصیت برجسته و تأثیرگذار میپردازد. شاعر به برتری عقل و دانش اشاره میکند که از دست بخشش و کرامت سرچشمه میگیرد. او بر این نکته تاکید دارد که ظلم و فساد در دنیا باعث بر هم زدن عدالت میشود و شخصیت مورد نظر به عنوان کسی که هویت و هیبت دارد، در میدان نبرد نشان دهنده قدرت و شجاعت است. شاعر به پیروزیها و چالشهایی که این فرد تجربه کرده، اشاره میکند و به امید بهبود و جبران شکستها در آینده اشاره میکند. در نهایت، شاعر آرزومند است که این شخصیت بتواند از مشکلات عبور کرده و دوباره به قدرت و پیروزی برسد.
هوش مصنوعی: خواجه بوسعد، فرمانروای بزرگ، از تو سالها میخواهم که درگذران زندگیام بمانی و در کنارم باشی.
هوش مصنوعی: عقل با دانش تو به کنترول درمیآید، و دست بخشش تو به رفع نیازها میپردازد.
هوش مصنوعی: عدالت به خاطر ظلم نابود شد و در جهان فتنهای بزرگ به راه افتاد.
هوش مصنوعی: جلال و شکوه تو باعث شد که دشمنان به دو دسته تقسیم شوند و در برابر هیبت تو به ستیز بپردازند.
هوش مصنوعی: باز، که نشانی از قدرت و توانایی دارد، در برابر تو تسلیم شده و کوه به بزرگی و استقامت خود میبالد. چشم زخم تو، مانند پنجهی شیر، توانست به قدرت و اثرگذاری بر دیگران دست یابد.
هوش مصنوعی: یک نفر از پایین ایستاده و به کار خود ادامه میدهد، در حالی که دیگری از بالا به پایین افتاده و در وضعیتی ناپایدار قرار دارد.
هوش مصنوعی: یأس و ناامیدی بر من حاکم شده بود، اما حالا تلاش کردم و بر این احساس غلبه پیدا کردم.
هوش مصنوعی: ما خوردهایم و شکسته شدهایم، اکنون شاید تو بتوانی این شکسته را ترمیم کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وقت شبگیر بانگ نالهٔ زیر
خوشتر آید به گوشم از تکبیر
زاری زیر و این مدار شگفت
گر ز دشت اندر آورد نخجیر
تن او تیر نه، زمان به زمان
[...]
دل و دامن تنور کرد و غدیر
سرو و لاله کناغ کرد و زریر
ای زده تکیه بر بلند سریر
بر سرت خز و زیر پای حریر
شاعر اندر مدیح گفته تو را
که «امیرا هزار سال ممیر»
ملک را استوار کردهستی
[...]
شده خاک زمین به بوی عبیر
گشته فصل خزان به طبع بهار
نه در آید به ذات او تغییر
نه قلم وصف او کند تحریر
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.