گنجور

 
ابن یمین

ایخدیوی که عهد دولت تو

هست چون در زمان عمر شباب

در زمین حزم تو سرشته درنگ

در فلک عزم تو نهاده شتاب

روز ظالم ز تیغ معدلتت

چون شب دیو شد ز تیر شهاب

هست آگاه رأی انور تو

ز آنچه دارد فلک و رای حجاب

شد بمعماری عنایت تو

بیت معمور اینسرای خراب

حال ابن یمین چو میدانی

نتوان داد زحمت اطناب

لیک فرصت ز دست نادادن

نبود دور از طریق صواب

گر عنایت کنی هم اکنون کن

که فتد در زمانه امر عجاب

نوشدارو چه سود خواهد داشت

چون شد از ملک زندگی سهراب

 
 
 
عنصری

هر سؤالی کز آن لب سیراب

دوش کردم همه بداد جواب

گفتمش جز شبت نشاید دید

گفت پیدا بشب بود مهتاب

گفتم از تو که برده دارد مهر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
ناصرخسرو

به چه ماند جهان مگر به سراب

سپس او تو چون دوی به شتاب؟

چون شدستند خلق غره بدو

همه خرد و بزرگ و کودک و شاب؟

زانکه مدهوش گشته‌اند همه

[...]

قطران تبریزی

لاله داری شکفته بر مهتاب

مشگ داری گرفته بر مه تاب

مشگ چون موی تو ندارد بوی

ماه چون روی تو ندارد تاب

پیل با عشق تو ندارد پای

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه