ایخدیوی که عهد دولت تو
هست چون در زمان عمر شباب
در زمین حزم تو سرشته درنگ
در فلک عزم تو نهاده شتاب
روز ظالم ز تیغ معدلتت
چون شب دیو شد ز تیر شهاب
هست آگاه رأی انور تو
ز آنچه دارد فلک و رای حجاب
شد بمعماری عنایت تو
بیت معمور اینسرای خراب
حال ابن یمین چو میدانی
نتوان داد زحمت اطناب
لیک فرصت ز دست نادادن
نبود دور از طریق صواب
گر عنایت کنی هم اکنون کن
که فتد در زمانه امر عجاب
نوشدارو چه سود خواهد داشت
چون شد از ملک زندگی سهراب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ستایش و تمجید از دولت و حکومت حاکمی میپردازد که در زمان جوانی خود، دارای حزم و عزم بوده است. او بیان میکند که عدالت حاکم مانند شمشیری بر ظلمهاست و آگاهی و رأی روشن او از دنیای فلکی و حجابها فراتر است. شاعر اشاره میکند که با عنایت این حاکم، بافت زندگی در این سرای خراب بهبود قابل توجهی مییابد. در انتها، شاعر نسبت به فرصتها تأکید میکند و از حاکم درخواست میکند که در زمانهای که به معجزه نیاز است، عنایت خود را متوجه سازد و یادآوری میکند که نوشدارو پس از مرگ سهراب سودی نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: کسی که برای تو و در زمان جوانیات زندگی کرده و از نعمات دولت تو بهرهمند است.
هوش مصنوعی: در زمین، تدبیر و احتیاط تو به خوبی نمایان است و در آسمان، اراده و تصمیم تو با سرعت در حال حرکت است.
هوش مصنوعی: روز ظالم را با تیغ عدالتت مانند شب میکند که دیو، به خاطر تیر شهاب، به وحشت افتاده است.
هوش مصنوعی: دانش و شناخت تو از آنچه در آسمان و عالم وجود است، بسیار فراتر از آن است که دیگران میدانند و درک میکنند.
هوش مصنوعی: به خاطر الطاف تو، این خانه که ویرانه بود، اکنون به مکانی پر رونق و آباد تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: حال ابن یمین را نمیتوان به آسانی توضیح داد و نیازی به طولانیکردن بیان آن نیست.
هوش مصنوعی: اما از دست دادن فرصتها دور از راه درست و صحیح است.
هوش مصنوعی: اگر لطفی کنی، اکنون این کار را انجام ده که در دنیا اتفاقات شگفتانگیزی رخ دهد.
هوش مصنوعی: نوشدارو زمانی فایده دارد که فرد بیمار هنوز در قید حیات باشد. حالا که سهراب از دنیا رفته، دیگر هیچ دارویی نمیتواند به او کمک کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر سؤالی کز آن لب سیراب
دوش کردم همه بداد جواب
گفتمش جز شبت نشاید دید
گفت پیدا بشب بود مهتاب
گفتم از تو که برده دارد مهر
[...]
به چه ماند جهان مگر به سراب
سپس او تو چون دوی به شتاب؟
چون شدستند خلق غره بدو
همه خرد و بزرگ و کودک و شاب؟
زانکه مدهوش گشتهاند همه
[...]
لاله داری شکفته بر مهتاب
مشگ داری گرفته بر مه تاب
مشگ چون موی تو ندارد بوی
ماه چون روی تو ندارد تاب
پیل با عشق تو ندارد پای
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
من مسکین در این رباط خراب
ساخته خانه بر ره سیلاب
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.