لاله داری شکفته بر مهتاب
مشگ داری گرفته بر مه تاب
مشگ چون موی تو ندارد بوی
ماه چون روی تو ندارد تاب
پیل با عشق تو ندارد پای
شیر با هجر تو ندارد تاب
گر بهجر اندرون درنگ آری
جانم از تن برون شود بشتاب
صنمان را رخ تو محراب است
چون شمن را صنم بود محراب
زی لبت زلف رفته چون طوطی
کرده منقار جفت پر غراب
رخ تو پر ز خوی ز کشی و شرم
دل من پر ز خون ز درد و عذاب
این چو در کهربا نشانده عقیق
آن چو بر سرخ گل فشانده گلاب
چشم تو جای خواب و معدن سحر
چشم من جای خون و معدن آب
پر ز مشکم بود بروز کنار
گر بشب بینم آن دو زلف بخواب
گرچه زرد است ز آرزوت رخم
چون رخ دعد ز آرزوی رباب
سرخ گرد اندش بدیدن روی
بوالمظفر شه جهان سرخاب
زین میران دهر امیر خطیر
که کنندش ملک ملوک خطاب
دشمنان را کند به تیغ سؤال
سائلان را دهد ببدره جواب
خلق خوشنود از او درم بگله
عالم آباد از او خزانه خراب
هر که یکروز جست کینه او
نکند زندگی بعمر حساب
گوش داده بود بطمع سرود
داغ خورده بود بطمع کباب
رود و دریاست بر سحاب عیال
دست او را شده عیال سحاب
طاقت دست او ندارد اگر
سیم گردد که و فلک ضراب
شود از خشم او شراب شرنگ
شود از یاد او شرنگ شراب
تیره با رأی پاک او خورشید
خشگ با دست راد او دریاب
هم سخندان و هم سخن یاب است
خدمتشرا بجان دل دریاب
گر شیاطین شوند خصمانش
تیر او بس بود بجای شهاب
اصل زر از تراب خیزد و باز
زر از او خوارتر بسی ز تراب
تازه گردد ز بانگ سائل جانش
همچو عاشق ز بانگ چنگ و رباب
صلح و جنگ و رضا و خشمش هست
شادی و انده و ثواب و عقاب
او شده مالک رقاب ملوک
داده فرمانش را ملوک رقاب
میر نامان بسند چون تو ولی
تو چو بحری و دیگران چو سراب
چون تو والا کجا بوند بنام
پیر برنا کجا شود بخضاب
هرکه را مهر تو بسنجد دل
خار سنجد شود بر او سنجاب
بخشش اخترانت زیر نگین
کوشش آسمانت زیر رکاب
شیر چون تیر تو ندارد یشک
پیل چون تیغ تو ندارد ناب
تیغ تن سوز تو چو آتش تیز
خوی جان تو ز تو چو عنبر ناب
چه بچشم تو خیل شیر ژیان
چه بچشم هژبر خیل کلاب
بر سر تو نهاده دولت تاج
بر دل تو کشاده دانش باب
دوست داری مدیح کویانرا
همچو فرزند روزبه را باب
زائران را درم دهی بجریب
شاعران را گهر دهی بجراب
نکند چون اجل سنانت خطا
تیر تو چون قضا شود بصواب
از تو آمد پدید مردی وجود
چون بعنوان بود پدید کتاب
بخردان را ثنا و مدحت تو
خوشتر از عیش روزگار شباب
شد حقیر از تو زر همچو زریر
خوار گشت از تو سیم چون سیماب
گر بنامت سداب کارندی
آب مردی فزون شدی ز سداب
تا ز عناب زینت مه مهر
تا ز شمشاد رونق مه آب
سر تو سبز باد چون شمشاد
رخ تو سرخ باد چون عناب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیباییهای معشوق و عشق پرداخته است. شاعر با استفاده از تصاویری زیبا و گیرا، معشوق را با ماه و زیبایی طبیعی مقایسه میکند و به شدت عشق و احساس درد ناشی از فراق را بیان میکند. او همچنین به خصوصیات معشوق اشاره کرده و عشق را چون آتشی سوزان و زندگی بخش توصیف میکند. شاعر به قدرت و عظمت روحی معشوق اشاره میکند و او را فراتر از دیگران میداند. در نهایت، شاعر احساسات خود را نسبت به معشوق با کلمات زیبا و استعارههای جذاب بیان کرده و به جذابیت و تاثیر عمیق عشق اشاره دارد.
هوش مصنوعی: گل لالهای که در زیر نور مهتاب شکفته است، مانند مویی مشکی و زیبا بر روی چهرهاش تابیده است.
هوش مصنوعی: مشک مانند موی تو بوی خوشی ندارد و ماه نیز چون چهرهی تو درخشش و زیبایی نداشته و کمرنگ است.
هوش مصنوعی: فیل نمیتواند بدون عشق تو باقی بماند و شیر نمیتواند بدون فاصله و جدایی از تو تحمل کند.
هوش مصنوعی: اگر در جدایی بیحرکت بمانی، جانم از بدن خارج میشود. پس زود باش.
هوش مصنوعی: چهره تو برای من مانند جایی مقدس و قابل احترام است، همانطور که برای شمن، بت او یک مکان مقدس به حساب میآید.
هوش مصنوعی: زلف تو مانند طوطی است که بر روی لبهای تو نشسته و منقار خود را بر روی پلکهای دلنشین تو گذاشته است. این تصویر زیبایی از عشق و جذابیت را به نمایش میگذارد که در آن زلف تو مانند پرهایی سیاه و زیبا به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: چهرهات پر از زیبایی و جذابیت است، در حالی که دل من از درد و عذاب پر از خون است و شرم متوجه من شده است.
هوش مصنوعی: این نقش عقیق که در کهربا گذاشته شده، مانند گلابی است که بر روی گل های سرخ پاشیده شده است.
هوش مصنوعی: چشم تو برایم مانند جایی است که میتوان در آن خواب خوش دید و سرشار از جادوست، اما چشم من مکانی است که پر از درد و احساسات عمیق است، مثل منبعی از آب و زندگی.
هوش مصنوعی: موهایم به بوی مشک معطر است و اگر شب آن دو زلف را در خواب ببینم، کنارم حضور دارند.
هوش مصنوعی: هر چند که صورتم به خاطر آرزوهایم زرد شده است، اما همچنان مانند چهرهی دعد به خاطر آرزوی رباب زیبا به نظر میآید.
هوش مصنوعی: با مشاهده چهره پادشاه مظفر، در دل احساس سرخی و شوری به وجود آمد.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف افرادی میپردازد که در دنیای امروز مقام و قدرت زیادی دارند. آنها به عنوان سرپرستان و رهبران مهم مطرح میشوند و به همین دلیل به آنها عنوان پادشاهان پادشاهان داده میشود. این افراد در جامعه نقش کلیدی و تأثیرگذاری دارند.
هوش مصنوعی: برخورد سؤالات و پرسشها، دشمنان را با دشواری مواجه میکند و به عابران و سوالکنندگان پاسخهای روشنی میدهد.
هوش مصنوعی: مردم از وجود او خرسندند، و دنیا به خاطر او سرشار از زیبایی و آبادانی است، در حالی که بدون او، همه چیز ویران و خراب میشود.
هوش مصنوعی: هر کس یک روز به دنبال کینه و دشمنی برود، عمرش به حساب نمیآید و در زندگیاش حسابی نیست.
هوش مصنوعی: گوش میداد و به خاطر علاقهاش به موسیقی داغ شده بود و به خاطر عشقش به کباب.
هوش مصنوعی: رود و دریا از سحاب بهرهمند شدهاند و به نوعی وابسته به او هستند، مثل اینکه سحاب منبع تأمینکننده آنهاست.
هوش مصنوعی: اگر دست او به سیم و فلز تبدیل شود، باز هم نمیتواند با قدرتی که دارد و با آنچه که در اختیار دارد، مقابله کند.
هوش مصنوعی: از شدت خشم او، شراب به زهر تبدیل میشود و وقتی او را فراموش میکنیم، زهر به شراب تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: با فکر و نظر صادق او، شبهای تار روشن میشود و با قدرت و نیروی او، دریاها به آرامش میرسند.
هوش مصنوعی: هر کسی که با او صحبت کند، یا در سخن گفتن مهارت دارد و یا در فهمیدن دیگران توانایی دارد. بنابراین، به ارزش و نقش او در زندگی خود احترام بگذار و با تمام وجود به او توجه کن.
هوش مصنوعی: اگر دشمنانش شیاطین شوند، تیر او همانند شهاب کافی و مؤثر خواهد بود.
هوش مصنوعی: خالص طلا از خاک بهدست میآید، اما پس از اینکه بهوجود آمد، طلا از خاک هم پستتر میشود.
هوش مصنوعی: صدای درخواستکننده جان او را تازه و شاداب میکند، مثل عاشقی که با نواهای چنگ و رباب به وجد میآید.
هوش مصنوعی: وجود انسان شامل لحظات مختلفی از زندگی است؛ زمانهایی که در آن صلح و جنگ، رضایت و خشم، شادی و ناراحتی، پاداش و کیفر را تجربه میکند.
هوش مصنوعی: او به سلطنت و قدرت بزرگی دست یافته و فرمانرواییاش بر دیگران به وضوح مشاهده میشود.
هوش مصنوعی: از نظر مقام و ارزش، تو مانند دریا هستی و دیگران مانند سراب میمانند. هر چند در بین آنها کسانی هم هستند که به مرتبهای مشابه تو نزدیک میشوند، اما در نهایت تو در جایگاه بالاتری قرار داری.
هوش مصنوعی: چون تو با عظمت و بزرگ هستی، دیگر چه نیازی به نام پیرِ جوان است؟ چگونه ممکن است که این بزرگوار به رنگهای مصنوعی نیاز داشته باشد؟
هوش مصنوعی: هر کسی که محبت تو را درک کند، به چیزی غیر از محبت نمیرسد و در نهایت دچار حیرت و شگفتی خواهد شد.
هوش مصنوعی: بخشش ستارههایت را در زیر نگین زحماتت قرار ده و آسمان تلاشهایت را تحت کنترل خود داشته باش.
هوش مصنوعی: شیر به اندازهی قدرت تو نمیتواند حرکت کند و فیل نیز به اندازهی تیزی و برندگی تو ندارد.
هوش مصنوعی: تیغ سوزان و تند تو مانند آتش است و جان تو همچون عنبر خالص و ناب میدرخشد.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و شکوه چیزی میپردازد. تصویر اول اشاره به شکوه و جذابیت شیرها دارد و تصویر دوم نشاندهنده قدرت و دلاوری یک هژبر (شیر نر قوی) و در عین حال برتری گلهای از کلابها (سگهای شکاری) را به تصویر میکشد. به طور کلی، این عبارت کنایهای از مقایسه ویژگیهای برجسته و خاص است.
هوش مصنوعی: بر سر تو نعمت و سعادت قرار دارد و بر دل تو علم و دانش به گشوده است.
هوش مصنوعی: دوست داری که مانند فرزندی برای روزبه، زمانه را ستایش کنی.
هوش مصنوعی: به زائران، درم بدهی و به شاعران، جواهر عطا کنی.
هوش مصنوعی: مبادا که مانند مرگ، تیر تو نادرست باشد و نتیجهاش به درستی و در مسیر اصلی نرسد.
هوش مصنوعی: وجود مردی به دلیل تو پدید آمد، مانند کتابی که به خاطر عنوانش ایجاد شده است.
هوش مصنوعی: ستایش و تمجید انسانهای دانا برای تو شیرینتر از لذتهای جوانی است.
هوش مصنوعی: از تو مثل زر، حقیر و بیارزش شدم و مانند نقره، از تو زائل و بیحالت گشتم.
هوش مصنوعی: اگر بر تو نامی بگذارند که توجیه کنندهٔ رفتارهای ناپسند تو باشد، پس ارزش و اعتبار تو بیشتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و شگفتی طبیعت اشاره دارد. در آن، عناب به عنوان نماد زیبایی و شکوفایی و شمشاد به عنوان نماد سرسبزی و طراوت مطرح شدهاند. به طور کلی، این عبارت حس شادی و سرزندگی را به تصویر میکشد و نشاندهندهی زیباییهای طبیعی است که به زندگی رنگ و رونق میبخشند.
هوش مصنوعی: نیت تو همیشه شاداب و سرزنده باشد مانند درخت شمشاد، و چهرهات همیشه سرخ و زیبا باشد مانند میوهی عناب.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر سؤالی کز آن لب سیراب
دوش کردم همه بداد جواب
گفتمش جز شبت نشاید دید
گفت پیدا بشب بود مهتاب
گفتم از تو که برده دارد مهر
[...]
به چه ماند جهان مگر به سراب
سپس او تو چون دوی به شتاب؟
چون شدستند خلق غره بدو
همه خرد و بزرگ و کودک و شاب؟
زانکه مدهوش گشتهاند همه
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
من مسکین در این رباط خراب
ساخته خانه بر ره سیلاب
خر خمخانه را دو خم شراب
تا بسر بر نهنین است و سراب
میخورد دم دم و نیاساید
خر نه هشیار از آن نه مست و خراب
گاه از اشهب فراخ عنان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.