در عشق هیچ درد چو درد حبیب نیست
درمان درد عشق بدست طبیب نیست
ای زلف پر ز چین تو شام دل غریب
دانی که هیچ شام چو شام غریب نیست
دریاب کز فراق تو یک لحظه نگذرد
کز خون دیده چهره زردم خضیب نیست
در شرع واجبست زکاتی زهر نصاب
لیک از نصاب حسن تو ما را نصیب نیست
گر من زعشق روی تو افغان کنم رواست
گل بی فغان و مشغله عندلیب نیست
درد دلم ز لعل تو درمان پذیر شد
آری ز لعل منفعت دل عجیب نیست
ساقی بیار باده که بر رغم دشمنان
با دوست همنشینم و ترس از رقیب نیست
ابن یمین بپات در افکند سر ز مهر
گفتش خرد که در خور پای حبیب نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد و رنج عشق و فراق است. شاعر به شدت از غم دوری معشوق خود رنج میبرد و میگوید هیچ دردی به اندازه درد عشق نیست و هیچ درمانی برای این درد وجود ندارد. او به زیبایی زلف معشوقش اشاره میکند و شب را به شام غریبی تشبیه میکند که خود را در آن احساس میکند. در ادامه، شاعر از حکمت دین و زکات سخن میگوید و میگوید که هیچ چیز نمیتواند زیبایی معشوقش را جبران کند. او به عشق و شوق خود به معشوق اعتراف میکند و از ساقی میخواهد که نوشیدنی بیاورد تا در کنار دوستش شاد باشد و از رقیبان نترسد. در نهایت، شاعر با تواضع سرش را به پای محبوب میاندازد و به انسانهای خردمند یادآوری میکند که این عشق ارزشی بس بزرگ دارد.
هوش مصنوعی: هیچ دردی به اندازهی درد ناشی از عشق محبوب نمیتواند باشد و هیچ درمانی برای این درد، حتی با کمک پزشک نیز وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ای زلف پرچین تو، آیا میدانی که شب غریب چقدر متفاوت و خاص است و هیچ شبی مانند شب غریب نیست؟
هوش مصنوعی: متوجه باش که برای دوری تو حتی یک لحظه هم نمیتوانم تحمل کنم، زیرا از شدت ناراحتی چهرهام زرد شده و حتی اشکهایم هم رنگین نیستند.
هوش مصنوعی: در دین، پرداخت زکات بر اساس معیار مشخصی واجب است، اما ما از خوبیها و زیباییهای تو بیبهرهایم.
هوش مصنوعی: اگر من به خاطر عشق تو فریاد بزنم، کار درستی است؛ زیرا گل بدون صدای فاجعه و پرنده با دغدغه نیست.
هوش مصنوعی: درد دل من به خاطر زیبایی تو بهبود پیدا کرد، بله، به خاطر زیبایی تو، بهرهبردن از دل چیز عجیبی نیست.
هوش مصنوعی: ای ساقی، بیا و می بیاور که من در کنار دوست خود نشستهام و از دشمنان هیچ هراسی ندارم.
هوش مصنوعی: ابن یمین در عشق و محبت به حبیب خود سر به زمین میساید و در این حال، خرد به او هشدار میدهد که این کار شایستهی پای حبیب نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست
گر دردمند عشق بنالد غریب نیست
دانند عاقلان که مجانین عشق را
پروای قول ناصح و پند ادیب نیست
هر کو شراب عشق نخوردهست و دُردِ دَرد
[...]
بیرون میا ز پرده که ما را شکیب نیست
اینک بلند گفتمت، از کس حجیب نیست
تا پای در رکاب لطافت نهاده ای
اشکم کدام روز که پا در رکیب نیست
پیش رخت که بر ورق لاله خط کشید
[...]
هر کو درین زمانه طلبکار منصبی است
هیچ از نصاب عقل مر او را نصیب نیست
گیتی بجز فریب ندارد طریقه ئی
از وی خلاف وعده نمودن غریب نیست
سرور کند بلطف وز پا افکند بعنف
[...]
بر درد عشق دوست مرا گر طبیب نیست
هیچم دوای درد چو وصل حبیب نیست
بستان و گلستان و گل اندر جهان بسیست
بر روی چون گل تو چو من عندلیب نیست
لیکن ز گلستان گل وصلت ای صنم
[...]
در هر دلی که مهر جمال حبیب نیست
گر جان عالم است که با ما قریب نیست
گوئی رقیب بر سر کویش مجاور است
لطف حبیب هست غمی از رقیب نیست
دُردی درد نوشم و با درد دل خوشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.