زهی بوقت سخن لعلت از در افشانی
شکسته رونق بازار گوهر کانی
حدیث طره مشکینت قصه ایست دراز
بکنه آن نرسد خاطر از پریشانی
توئی که مینهد آبحیات از دل پاک
به پیش لعل تو بر خاک تیره پیشانی
دلم وصال تو میجست عقل میگفتش
بخیره کشتی بر خشگ تا بکی رانی
شکایتی ز تو گر هست با تو گویم و بس
که گر ز تست مرا درد هم تو درمانی
بجز موافق طبع تو یکنفس نزنم
گرم بر آتش سوزان چو عود بنشانی
بیا که ابن یمینت بدیده جا سازد
که جویبار سزد جای سرو بستانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی است. شاعر به توصیف محبوبش میپردازد و از تأثیر زیبایی او بر زندگیاش سخن میگوید. او از احساسات درونی و تنگناهای عاشقانهاش میگوید و به دلایل شور و شوقش برای وصال محبوب اشاره میکند. همچنین، شاعر در تلاش است تا اعتراضات و دلخوریهایی را که ممکن است از عشقش داشته باشد، فقط با خود محبوب در میان بگذارد. بهطورکلی، شعر بیانگر اشتیاق و رد و بدل احساسات عاشقانه است.
هوش مصنوعی: چه خوب است که در زمان صحبت، زیبایی لبانت مانند لعل از در باز میشود و این زیبایی باعث میشود که بازار جواهرات زنده و پررونق گردد.
هوش مصنوعی: داستان موهای آشفته و سیاه تو، قصهای طولانی است که ذهن مرا از پریشانی دور نمیکند.
هوش مصنوعی: تو هستی که با دل پاکت، آب زندگی را بر زمین سیاه پیش لعل زیبایت میریزی.
هوش مصنوعی: دلم به دنبال رسیدن به تو بود، اما عقل میگفت که بیفکر به دریا نرو و تا زمانی که هنوز به مقصد نرسیدهای، خودت را به خطر نینداز.
هوش مصنوعی: اگر از تو شکوایی داشته باشم، فقط با خودت میگویم، زیرا اگر دردی از تو بخورم، تو خودی که میتوانی آن را درمان کنی.
هوش مصنوعی: به جز کسی که با روحیات و خواستههایم همخوانی داشته باشد، با هیچکس گرم و صمیمی نمیشوم. مانند عودی که وقتی بر آتش سوزان قرار میگیرد، منفجر نمیشود، من هم به همین ترتیب تنها با کسی که به من نزدیک است، احساس آرامش و شادی میکنم.
هوش مصنوعی: بیا تا ابن یمینت را در نظر بنشانیم، زیرا جویبار مناسب جایی برای سروهای باغ دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی؟
برای پرورش جسم جان چه رنجه کنم؟
که: حیف باشد روح القدس به سگبانی
به حسن صوت چو بلبل مقید نظمم
[...]
مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی
برای پرورش جسم و جان چه رنجه کنم
که حیف باشد روح القدس بسگبانی
بحسن صوت چو بلبل مقید نظمم
[...]
مخوان فسانهٔ افراسیابِ تورانی
مگوی قصهٔ اسفندیارِ ایرانی
سخن ز خسرو و سلطانِ هفت کشور گوی
که خَتْم گشت بدو خسروی و سلطانی
معزِّ دینِ خدای و خدایگانِ جهان
[...]
در آمد از غم تو ، ای بخوبی ارزانی
بکار من چو سر زلف تو پریشانی
کنم بطبع فدای تو دیده و دل و جان
که تو عزیزتر از دیده و دل و جانی
بنفشه زلفی و گل خدی و چه می گویم؟
[...]
به هرزه بر سر دنیا مشو به نادانی
که چون توئی بچنین کار نیست ارزانی
چو عمر ضایع کردی بر آن پشیمان باش
اگرچه سود ندارد کنون پشیمانی
غم جهانی بر جان خویشتن چه نهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.