ای درم یافته از دست تو ارزانی
ای کرم داشته ایزد بتو ارزانی
تو بگیتی در فاشی بگهر پاشی
تو چو لقمانی هنگام سخندانی
تو توانائی داری بهمه چیزی
لیکن خویشتن دیدن نتوانی
آنچه بستانی از خصم بدشواری
به یکی بخشی در بزم به آسانی
همه میرانت همواره بفرمانند
بهمه کاری بر جمله سلیمانی
زی تو مهمانی دائم بود و گوهر
نبود یک شب نزد تو به مهمانی
همه گفتار سخاوت را معنائی
همه دعوی شجاعت را برهانی
روبهان باشند در پیش تو بیچاره
بمصاف اندر شیران بیابانی
تو از ان زندان آخر بمراد دل
برهی روزی چون یوسف زندانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف ویژگیهای یک شخصیت بزرگ میپردازد که به او سخاوت و قدرت را نسبت میدهد. او میگوید که این فرد با سخاوتش به دیگران نیکی میکند و در عین حال خود را نمیبیند. هرچند او در نظر مردم فرمانروایی قدرتمند است، اما به راحتی از سختیها عبور میکند و در فضای بزم و مهمانیها به دیگران کمک میکند. شاعر همچنین به این نکته اشاره میکند که این فرد همچون یوسف از زندان آزاد شده و به مراد دلش میرسد. بهطور کلی، شعر به تصویر کشیدن عظمت و بزرگمنشی یک شخصیت سخاوتمند و توانمند میپردازد.
هوش مصنوعی: ای کسی که از دست تو به من چیزی رسید، ارزشت برای من بسیار بالاست. ای نیکوکار، خدای بزرگ تو را مورد رحمت قرار داده است.
هوش مصنوعی: شما در دنیای بزرگ و وسیع به گونهای رفتار میکنید که مانند لقمان، در زمانی که سخن میرانید، حکمت و دانش خود را به نمایش میگذارید.
هوش مصنوعی: تو میتوانی به هر چیزی دست یابی، اما نمیتوانی خود را به درستی ببینی و بشناسی.
هوش مصنوعی: هر چیزی که از دشمن به سختی به دست میآوری، به آسانی میتوانی در خوشی و میهمانی تقسیم کنی.
هوش مصنوعی: همهٔ انسانها تحت فرمان تو هستند و تمام کارها به مانند کارهای سلیمان با حکمت و تدبیر انجام میشود.
هوش مصنوعی: دوست عزیز، برای مدتها به مهمانی تو آمدهام، اما هنوز چیزی از تو نیافتهام. حالا یک شب را در کنار تو میگذرانم.
هوش مصنوعی: سخاوت دارای معناهایی است که همه آنها را میتوان گفت. همچنین هر ادعای شجاعت نیازمند دلیلی است که آن را اثبات کند.
هوش مصنوعی: در برابر تو، بینواها همچون روباهانی هستند که در میان شیران وحشی قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: روزگاری فرامیرسد که تو از این زندان رهایی پیدا میکنی و به خواستههای دلت میرسی، همانطور که یوسف از زندان آزاد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گویم ز دل خویش دهانت کنم ای دوست
گوید نتوان کرد ز یک نقطه دهانی
گویم ز تن خویش میانت کنم ای ماه
گوید نتوان ساخت ز یک موی میانی
ای دوست به صدگونه بگردی به زمانی
گه خوش سخنی گیری و گه تلخ زبانی
چون ناز کنی ناز ترا نیست قیاسی
چون خشم کنی خشم ترا نیست کرانی
مانند میان تو و همچون دهن تو
[...]
روزی که تو آن زلف پر از مشک فشانی
ما را ندهد هیچ کس از مشگ نشانی
زلف تو شکنج است و تو بازش چه شکنجی
جعد تو فشانده است تو بازش چه فشانی
گاه این زبر سیم کند غالیه سائی
[...]
در کف دو زبانیست مرا بسته دهانی
گوید چو فصیحان صفت بیت زمانی
آن کودک عمری که بود کوژ چو پیری
و آواز برآورده چو آواز جوانی
ترکیب بدیعش ز جماد و حیوانست
[...]
ای ترک زبهر تو دلی دارم و جانی
ور هر دو بخواهی به تو بخشم به زمانی
با چون تو بتی زشت بود گر چو منی را
تیمار دلی باشد و اندیشهٔ جانی
از کوچکی ای بت که دهان داری گفتم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.