گنجور

 
ابن یمین

دلدار گفت لوح دل از نقش من بشوی

گفتم که تلخ از آنلب شکر فشان مگوی

من لوح دل نشویم از آن نقش دلفریب

دست از من آنکه میدهدم پند گو بشوی

آمد زمان آنکه صبا خیزد از چمن

همچون نسیم طره دلدار مشکبوی

از ناله های بلبل خوشگو ز عشق گل

دل نرم کرد گر چه بود سخت تر ز روی

چون گل شکفت خیز گر آزاده ئی چو سرو

جز بر کنار آب نشستنگهی مجوی

در پای سرو و سوسنت ار دست میدهد

فرصت شمر بجز ره آزادگی مپوی

گر وصل دوست دست دهد خانه گلشن است

با سرو سیم ساق چه حاجت کنار جوی

چون هست عارضش گل سیراب کو مخند

با قد چون صنوبرا و سرو گو مروی

ابن یمین ز ضربت چوگان زلف او

دارد دل شکسته و سرگشته همچو گوی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

بی قیمت است شکر از آن دو لبان اوی

کاسد شد از دو زلفش بازار شاهبوی

این ایغده سری به چه کار آید ای فتی

در باب دانش این سخن بیهده مگوی

تا صبر را نباشد شیرینی شکر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
فرخی سیستانی

ای قصد تو به دیدن ایوان کسروی

اندیشه کرده ای که بدیدار آن روی

ایوان خواجه با توبه شهر اندورن بود

دیوانگی بود که تو جای دگر شوی

آن کس که هر دو دید، مر ایوان خواجه را

[...]

منوچهری

بنمود چون ز برج بره آفتاب روی

گلها شکفت بر تن گلبن به جای موی

چون دید دوش گل را اندر کنار جوی

آمد به بانگ فاخته و گشت جفتجوی

قطران تبریزی

آن ماه سرو بالا آن سرو ماه روی

از روی او دلم نشکیبد به هیچ روی

چشمم ز مهر ماهش گشته بسان ابر

جسمم ز عشق سروش گشته بسان موی

اشک و رخم ز عشقش چون برگ در خزان

[...]

وطواط

ای بازوی شریعت از اقبال تو قوی

تابنده از جمال تو آثار خسروی

هر گه که در مهم معالی ندا دهی

جز پاسخ متابعت از چرخ نشنوی

فتنه غنوده گشت در ایام تو، که تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه