دلدار گفت لوح دل از نقش من بشوی
گفتم که تلخ از آنلب شکر فشان مگوی
من لوح دل نشویم از آن نقش دلفریب
دست از من آنکه میدهدم پند گو بشوی
آمد زمان آنکه صبا خیزد از چمن
همچون نسیم طره دلدار مشکبوی
از ناله های بلبل خوشگو ز عشق گل
دل نرم کرد گر چه بود سخت تر ز روی
چون گل شکفت خیز گر آزاده ئی چو سرو
جز بر کنار آب نشستنگهی مجوی
در پای سرو و سوسنت ار دست میدهد
فرصت شمر بجز ره آزادگی مپوی
گر وصل دوست دست دهد خانه گلشن است
با سرو سیم ساق چه حاجت کنار جوی
چون هست عارضش گل سیراب کو مخند
با قد چون صنوبرا و سرو گو مروی
ابن یمین ز ضربت چوگان زلف او
دارد دل شکسته و سرگشته همچو گوی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، دلدار از شاعر میخواهد که از نقشهای عشق در دلش دست بردارد. شاعر پاسخ میدهد که اگرچه این دلفریب تلخ است، اما او نمیتواند این نقش را پاک کند. با اشاره به فرا رسیدن زمانی که نسیم صبحگاهی به دلدار میرسد، شاعر به زیباییهای عشق و آزادی اشاره میکند. او در ادامه، نسبت به سختیهای عشق و ارتباط آن با گل و سرو صحبت میکند و چنین میگوید که اگر عشق واقعی باشد، دیگر نیازی به جستجوی کنار آب نیست. در نهایت، اشاره میکند که عاشق بر اثر زیباییهای دلدار، دلی شکسته و سرگردان دارد.
هوش مصنوعی: عشق من گفت که قلبت را از آثار من پاک کن. من جواب دادم که از لبهای شیرینت که شکر میریزد، غمگین نمیشوم.
هوش مصنوعی: دل من مانند لوحی است که به نقشی زیبا آذین شده، اما آن کسی که به من پند میدهد، باید بداند که این نقش را از دل من پاک کن.
هوش مصنوعی: زمانی فرارسیده است که باد صبا از میان چمن برمیخیزد، مانند نسیمی که بوی دلنشین و خوشبو را از موهای معشوق به همراه دارد.
هوش مصنوعی: بلبل، با نالههای زیبایش که از عشق گل سر میدهد، دل سخت و سنگی را نرم میکند، هر چند که خود بلبل، سختیهایی را از سر میگذراند.
هوش مصنوعی: زمانی که گل میشکفد، اگر انسان آزادهای هستی، همچون سرو باید از کنار آب دوری کنی و در جستوجو نباشی.
هوش مصنوعی: اگر در کنار سرو زیبای تو فرصتی برای محبت پیدا شود، ارزشش را بدان و جز راه آزادی را نپیمای.
هوش مصنوعی: اگر بتوانی به وصل دوست دست یابی، زندگیات همچون باغی پر از گل خواهد بود و با داشتن یک خوش قد و قامت چه نیازی به کنار جوی آب داری؟
هوش مصنوعی: وقتی که ویژگیهای ظاهری او مانند گل است، چرا با قامتش که شبیه سرو و درخت همیشهسبز است، لبخند نمیزنی؟
هوش مصنوعی: ابن یمین به خاطر ضربهای که از چنگ زلف محبوبش خورده، دلش شکسته و گمگشته است، مانند گوی که به اطراف پرتاب میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بی قیمت است شکر از آن دو لبان اوی
کاسد شد از دو زلفش بازار شاهبوی
این ایغده سری به چه کار آید ای فتی
در باب دانش این سخن بیهده مگوی
تا صبر را نباشد شیرینی شکر
[...]
ای قصد تو به دیدن ایوان کسروی
اندیشه کرده ای که بدیدار آن روی
ایوان خواجه با توبه شهر اندورن بود
دیوانگی بود که تو جای دگر شوی
آن کس که هر دو دید، مر ایوان خواجه را
[...]
بنمود چون ز برج بره آفتاب روی
گلها شکفت بر تن گلبن به جای موی
چون دید دوش گل را اندر کنار جوی
آمد به بانگ فاخته و گشت جفتجوی
آن ماه سرو بالا آن سرو ماه روی
از روی او دلم نشکیبد به هیچ روی
چشمم ز مهر ماهش گشته بسان ابر
جسمم ز عشق سروش گشته بسان موی
اشک و رخم ز عشقش چون برگ در خزان
[...]
ای بازوی شریعت از اقبال تو قوی
تابنده از جمال تو آثار خسروی
هر گه که در مهم معالی ندا دهی
جز پاسخ متابعت از چرخ نشنوی
فتنه غنوده گشت در ایام تو، که تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.