دی بر در دلدار نشستیم زمانی
گفتیم بگوئید که اینجاست فلانی
آنعاشق سرگشته که جز زلف تو کس را
ز آشفتگی حال دلش نیست نشانی
چون نام من شیفته بشنید نگارم
کاندر تن خوبی بجز او نیست روانی
برخاست روانی ز سر ناز و کرشمه
میرفت خرامان چو یکی سرو روانی
آمد برضا جوئی عشاق و چو دیدم
دیدیم بتی قوت دل قوت جانی
چون دیده موری و چو یک تاره موئی
آورد ببازار دهانی و میانی
هر چند سخن گفتن شیرینش یقین است
لیک از دهنش میشودم دل بگمانی
سازد سپر ماه زره هر که بیابد
از غمزه ابروی خوشش تیر و کمانی
گردون چو وی و ابن یمین پیش نیارد
دیگر بجهان وعده دهی عشوه ستانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر در لحظهای عاشقانه در کنار محبوب خود نشسته و از او میخواهد تا به او بگوید که آیا شخصی خاص در آنجا هست یا نه. عاشق سرگشتهای که هیچ چیزی جز زلف محبوبش برایش اهمیت ندارد، و حالش آشفتگی است. وقتی محبوبش نام او را میشنود، به او توجه میکند و با ناز و کرشمه به سمتش میآید. شاعر با دیدن او احساس قوت و زندگی میکند و به زیبایی و خاص بودن او اشاره میکند. همچنین، با توصیفاتی درباره دامان جذاب او، به تاثیر کلمات و زیباییهایش بر دل خود میپردازد و تصریح میکند که اگر کسی قادر به جذب دیگران باشد، هیچ چیز نمیتواند جای او را در جهان بگیرد.
هوش مصنوعی: دیروز مدتی در کنار محبوب نشسته بودیم و گفتیم که آیا کسی هست که در اینجا باشد؟
هوش مصنوعی: آن عاشق پریشان حالی که هیچ نشانهای از احوال نامساعد دلش جز موهای تو ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی معشوقم نام من را شنید، گفت که در وجود زیبایی جز او هیچ روحی نیست.
هوش مصنوعی: یک روح لطیف و زیبا از زیر ناز و دلربایی خود برمیخاست و با نرمی و آرامش مانند سروی خوشسرشت در حال حرکت بود.
هوش مصنوعی: عشاق به سوی عشق و دلباختگی آمدهاند و وقتی که من او را دیدم، فهمیدم که آن معشوق برای روح و دل من قدرت و قوت میآورد.
هوش مصنوعی: مثل موری که به بازار میرود، با ظاهری ساده و یک تار موی به جا مانده، بیصدا و بیخبر در میان مردم میچرخد و مشاهده میکند.
هوش مصنوعی: سخنان او هرچند که شیرین و جذاب به نظر میرسند، اما من به حرفهایش شک دارم و دلم از گفتههایش آرام نیست.
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی ابروی محبوبش را ببیند، مانند این است که سپری از نور ماه برای خود ساخته و با تیر و کمان در دل خود عاشقانه مینشیند.
هوش مصنوعی: آسمان و زمانه مانند وی و ابن یمین دیگر وعدهای به تو نمیدهند، پس فریب نخور و عشوهگری را کنار بگذار.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گویم ز دل خویش دهانت کنم ای دوست
گوید نتوان کرد ز یک نقطه دهانی
گویم ز تن خویش میانت کنم ای ماه
گوید نتوان ساخت ز یک موی میانی
ای دوست به صدگونه بگردی به زمانی
گه خوش سخنی گیری و گه تلخ زبانی
چون ناز کنی ناز ترا نیست قیاسی
چون خشم کنی خشم ترا نیست کرانی
مانند میان تو و همچون دهن تو
[...]
روزی که تو آن زلف پر از مشک فشانی
ما را ندهد هیچ کس از مشگ نشانی
زلف تو شکنج است و تو بازش چه شکنجی
جعد تو فشانده است تو بازش چه فشانی
گاه این زبر سیم کند غالیه سائی
[...]
در کف دو زبانیست مرا بسته دهانی
گوید چو فصیحان صفت بیت زمانی
آن کودک عمری که بود کوژ چو پیری
و آواز برآورده چو آواز جوانی
ترکیب بدیعش ز جماد و حیوانست
[...]
ای ترک زبهر تو دلی دارم و جانی
ور هر دو بخواهی به تو بخشم به زمانی
با چون تو بتی زشت بود گر چو منی را
تیمار دلی باشد و اندیشهٔ جانی
از کوچکی ای بت که دهان داری گفتم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.