هر قطره خونی که ز چشم ترم افتد
نقشی است که از لعل لب دلبرم افتد
گر دست دهد روی و لب دوست تمنا
دیگر نه به فردوس و نه به کوثرم افتد
مأیوسیم از بخت چنان است که گر یار
باشد به برم کافرم ار باورم افتد
پیراهن صبری که به تن دوخته دارم
خواهم که چنان چاک زنم کز برم افتد
از تیغ جفای تو گر افتد سرم از تن
عشق تو و سودای تو کی از سرم افتد
کاهد دل من همچو کتان در بر مهتاب
رویت چو به یاد دل غم پرورم افتد
نیشی که ز شست تو مرا به بود از نوش
زهری که ز دست تو به از شکرم افتد
تحسین ملک العرش کند بر من و طبعم
هر گه که ثنائی به لب از حیدرم افتد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در دام تمنای تو گر بر سرم افتد
پرواز غباری شود و از پرم افتد
بر بیکسی خویش بنازم که ندارم
ترسی که هزیمت به صف لشکرم افتد
خورشید ز ضعفم نبرد راه به بالین
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.