بیا ای شعله تا دل فال وصلی از تو بردارد
که این شمع خموش امشب نگاهی در سفر دارد
تماشاگاه معدومی ز من چیدهست سامانی
که هر کس چشم میپوشد ز خود بر من نظر دارد
به دوش هر نفس از دلگرانی محملی دارم
مگر سعی شرر این کوه را از خاک بردارد
به بوی مژدهُ وصلت دل از خود رفته است اما
چنان نام تو میپرسد که پندارم خبر دارد
نجوشد منت غیر، از ادای مدعای من
بهگاه ناله، مکتوب من از خود نامه بردارد
به نومیدی هوس آوارهٔ صد گلشن امیدم
من و وامانده پروازیکه در هر رنگ پر دارد
به هم چسبیدن مژگان به کنج فقر میگوید
که نی هرچند صرف بوریا گردد شکر دارد
تو از کیفیت اقبال فقر آگه نهای ورنه
طلسم بیدری از هر طرف آیند در دارد
بهار جلوه از کف میرود فرصت غنیمت دان
اگر رنگ است و گر بو دامن گل برکمر دارد
نگه در چشم آهو آب شد از رشک قربانی
که تیغش گر کند رحمی شب ما هم سحر دارد
نوای قمری و بلبل مکرر شد درین گلشن
تو اکنون ناله کن بیدل که آهنگت اثر دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به آتش عشق و شوق وصال معشوق اشاره میکند و به دغدغههای خود میپردازد. او از دل شمعی خاموش سخن میگوید که به سفر رفته و انتظار دیدن محبوبش را دارد. شاعر با اشاره به چیدمان زیبایی که برای محبوبش آماده کرده، نشان میدهد که دیگران نیز بر او نظر دارند. دلش با بوی مژده وصال پر شده، اما انتظار بیپاسخ مانده است. او به سختیها و ناکامیهای ناشی از فقر و جدایی اشاره کرده و میگوید که بهار و فرصتهای زندگی به سرعت میگذرد. در نهایت، شاعر از زیباییهای عشق و طبیعت سخن میگوید و از دیگران میخواهد تا در این لحظهها با او همنوا شوند.
هوش مصنوعی: بیا ای شعله، تا دل من از وصالت شاد شود؛ چرا که این شمع خاموش امشب در دل خود نگاهی به دوردستها دارد.
هوش مصنوعی: جایی که من هستم، به گونهای ساماندهی شده است که حتی زمانی که کسی خود را نادیده میگیرد، همچنان به من توجه و نگاه میکند.
هوش مصنوعی: هر لحظه به دوش خود بار سنگینی از غم و اندوه را احساس میکنم، مگر اینکه تلاش شعلههای آتش این کوه را از زمین جدا کند.
هوش مصنوعی: دل من به بوی خبر برقراری عشق از دست رفته، اما طوری از نام تو سوال میکند که گویی از همه چیز باخبر است.
هوش مصنوعی: نباید از کسی انتظارlenمتع داشته باشم، چون در زمان گرفتاری و درد، نوشتهام خود به خود از دل برمیخیزد و بیانگر حال من خواهد بود.
هوش مصنوعی: من با وجود ناامیدی و بیهدفی، به سراغ هزاران گلزار امید میروم و همچنان در پی پرواز هستم، پروازی که در هر رنگی جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: مژگانها به هم چسبیده و در گوشهای از فقر و تنگدستی قرار دارند، اما همچنان نی وجود دارد که هرچند برای بافتن بوریا استفاده میشود، باز هم خوشایند و شیرین است.
هوش مصنوعی: تو از وضعیت خوشبختی در فقر بیخبر هستی، چون اگر میدانستی، میفهمیدی که درهای بیانتهای بیپناهی از هر سو به سمت تو باز است.
هوش مصنوعی: بهار در حال رفتن است، پس این زمان را غنیمت بشمار. اگر چیزی از زیباییهای بهار را میبینی، چه رنگ و چه عطر، بدان که گلها هم زینت و زیبایی دارند.
هوش مصنوعی: در اینجا، اشارهای به زیبایی و جذابیت چشم آهو شده است که تحت تأثیر حسادت به قربانی، اشک میریزد. تیغ قربانی به مثابه یک قدرت خطرناک است، اما در عین حال نشان میدهد که شب نیز میتواند به سحر و زیبایی تبدیل شود. در مجموع، این بیان ترکیبی از احساسات پیچیدهای چون عشق، حسادت و امید را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: صدای قمر و بلبل بارها در این گلزار طنینانداز شده است. حالا بیدل، تو نیز ناله کن، زیرا صدای تو تأثیرگذار است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۱۱
نوای قمری و بلبل مکرر شد درین گلشن
تو اکنون ناله کن بیدل که آهنگت اثر دارد
خوشا از مصرع سلطان او رنگ سخن طغرل
تو اکنون ناله کن بیدل که آهنگت اثر دارد
خوشا باد سحرگاهی، که بر گلشن گذر دارد
که هر فصلی و هر وقتی یکی حال دگر دارد
گهی بر عارض هامون ز برگ لاله گل پوشد
گهی بر ساحت صحرا ز نقش گل صور دارد
دم عیسیست، پنداری، که مرده زنده گرداند
[...]
مَلِک سنجر جهانداری به میراث از پدر دارد
پدر شادست در فردوس تا چون او پسر دارد
ز فرّ و رسم و آیینش بیاراید همیگیتی
که فَرّ عمّ و رسم جدّ و آیین پدر دارد
بدو نازد همی دولت که با دولت خرد دارد
[...]
مسلمانان سرای عمر، در گیتی دو در دارد
که خاص و عام و نیک و بد بدین هر دو گذر دارد
دو در دارد: حیات و مرگ کاندر اوّل و آخر
یکی قفل از قضا دارد، یکی بند از قَدَر دارد
چو هنگام بقا باشد، قضا این قفل بگشاید
[...]
مرا گویند مولانا ترازوییست کز عدلش
نه میل این یکی دارد نه قصد آن دگر دارد
درین شک نیست کو همچون ترازوییست زین معنی
که میلش سوی آن باشد که او زر بیشتر دارد
هوا ز انسان خنک شد کز جنان حورا همی گوید
خنک آنکو درین سرما مقام اندر سقر دارد
ز مرغی کو خورد آتش حسدها میبرد مرغی
که طوبی آشیانست وز کوثر آبخور دارد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.