انجم چو تکمه ریخت ز بند نقاب صبح
چندین خمار رنگ شکست از شراب صبح
از زخم ما و لمعهٔ تیغ تو دیدنیست
خمیازه کاری لب مخمور و آب صبح
غیر، ازخیال تیغ تو گردن به جیب دوخت
بیمغز را چوکوه گران است خواب صبح
از چاک دل رهی به خیال تو بردهایم
جز آفتاب چهره ندارد نقاب صبح
از چشم نوخطان به حیا میدمد نگاه
گرمی نجوشد آنقدر از آفتاب صبح
جمعیت حواس به پیری طمع مدار
شیرازهٔ نفس چه کند با کتاب صبح
رفتیم و هیچ جا نرسیدیم وای عمر
گم شد به شبنم عرق آخر شتاب صبح
چون سایهام سیاهی دل داغکرده است
شبهاگذشت و من نگشودم نقاب صبح
هستی است بار خاطر از خویش رفتنم
صد کوه بستهام ز نفس در رکاب صبح
بیداریام به خواب دگر ناز میکند
پاشیدهاند بر رخ شمعمگلاب صبح
در عرض هستیام عرق شرم خون گریست
شبنم تریکشید زموج سراب صبح
بیدل ز سیر گلشن امکان گذشتهایم
یک خنده بیش نیست گل انتخاب صبح
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با زبان مجازی و تصاویری زیبا به توصیف احساسات و تجربیات خود میپردازد. او صبح را به عنوان نمادی از بیداری و آگاهی مطرح میکند و در عین حال از غمها و پیچیدگیهای زندگی سخن میگوید. چهره آفتاب را به عنوان نمادی از حقیقت میبیند که در پس نقاب صبح قرار دارد و از زخمها و درد دل خود میگوید. شاعر به خواب و بیداری، عشق و جدایی اشاره میکند و به هشدار دربارهٔ گذر عمر و ناپایداری زندگی میپردازد. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که همه این احساسات و تجربیات، تنها یک لبخند در برابر زیبایی و شگفتیهای زندگی است.
هوش مصنوعی: ستارهها همچون دکمههایی که از بند پوشش صبح جدا شدهاند، پس از افشای صبح، رنگ خمار و معصومیت را که از شراب صبح حاصل شده، به نمایش میگذارند.
هوش مصنوعی: زخم ما و درخشندگی تیغ تو، در هم تنیدهاند و این زیبایی، مانند خمیازهای است که از لبهای مست و بیدار صبح به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: غیر از تو، فکر تیغ تو، برای کسی که بیخود و بیفکر است، مانند دوختن گردن به جیب، بسیار گران و دشوار است. صبح خفتن در این وضعیت، رنجآور است.
هوش مصنوعی: از عمق دل ما تنها تو را در خیال داریم و مانند صبحی که چهرهاش فقط از نور آفتاب روشن است، هیچ پوششی بر روی یادت نیست.
هوش مصنوعی: نگاه تازهکاران به گونهای است که حیا و شرم را به جان انسان منتقل میکند، بهطوری که اگر از گرمای آفتاب صبح آنقدر سوزان نباشد، این احساسات از آن چشمان زیبا برمیخیزد.
هوش مصنوعی: به دیگران و خودت توجه کن، زیرا با بالارفتن سن، آگاهی و آیندهی خودت را با کتابهای روزمره نابود نکن.
هوش مصنوعی: ما سفر کردیم و به هیچ مقصدی نرسیدیم. افسوس که عمر ما مانند شبنم عرق در حال از بین رفتن است و صبح نیز به سرعت نزدیک میشود.
هوش مصنوعی: دل من در شبهای تیره و تار داغ و ملول است، اما هنوز پرده صبح را کنار نزدم و به روشنی روز نرسیدم.
هوش مصنوعی: وجودم پر شده از دغدغه به خاطر رفتن از خودم، به قدری که مثل صد کوه، سنگین و محکم، نفسهایم را در کنار صبح نگه داشتهام.
هوش مصنوعی: بیداری من به خواب دیگری ناز میکند و عطر گل صبح بر چهرهام پاشیده شده است.
هوش مصنوعی: در زندگیام، به خاطر خجالت عرق ریختم و مانند شبنمی که روی گیاه مینشیند، احساس ندامت کردم. این احساس به مانند موجی از سراب صبحگاهی است که به زودی ناپدید میشود.
هوش مصنوعی: بیدل از زیباییهای زندگی گذشتهایم و حالا فقط یک لبخند از گل انتخاب صبح باقی مانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای از نظاره ی تو خجل آفتاب صبح
لعلت بخنده ی نمکین برده آب صبح
تابان ز جیب پیرهنت سینه ی چو سیم
چون روشنی روز سفید از نقاب صبح
ما را چو شمع با تو نشانند رو برو
[...]
زان پیشتر که تیغ کشد آفتاب صبح
رطلی به گردش آر گرانتر ز خواب صبح
فرصت غنیمت است، به دست دعا بشوی
داغ سیه گلیمی خود را به آب صبح
سر عشر این کلام مبین است آفتاب
[...]
یک لحظه سر برآر مه من ز خواب صبح
لعل لبی به خنده گشا در جواب صبح
سر بر ندارد از سر بالین دگر ز شوق
یک شب چو آفتاب گر ایی به خواب صبح
چون تیغ نازِ جلوه دهی در کف نگاه
[...]
بیپرده است جلوه ز طرف نقاب صبح
تاکی روی چو دیدهای انجم به خواب صبح
اهل صفا ز زخم گل فیض چیدهاند
بیرون چاک سینه مدان فتح باب صبح
پیری رسید مغفرت آماده شو که نیست
[...]
ز آن پیشتر، که چرخ گشاید کتاب صبح
برخیز و باش منتظر فتح باب صبح
تا چون نسیم خرم و مشگین نفس شوی
زنهار پای سعی مکش از جناب صبح
در بامداد دیده ی مرغی بخواب نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.