گنجور

 
بیدل دهلوی

انجم چو تکمه ریخت ز بند نقاب صبح

چندین ‌خمار رنگ شکست از شراب صبح

از زخم ما و لمعهٔ تیغ تو دیدنی‌ست

خمیازه ‌کاری لب مخمور و آب صبح

غیر، ازخیال تیغ تو گردن به جیب دوخت

بی‌مغز را چوکوه ‌گران است خواب صبح

از چاک دل رهی به خیال تو برده‌ایم

جز آفتاب چهره ندارد نقاب صبح

از چشم نوخطان به حیا می‌دمد نگاه

گرمی نجوشد آنقدر از آفتاب صبح

جمعیت حواس به پیری طمع مدار

شیرازهٔ نفس چه‌ کند با کتاب صبح

رفتیم و هیچ جا نرسیدیم وای عمر

گم شد به شبنم عرق آخر شتاب صبح

چون سایه‌ام سیاهی دل داغ‌کرده است

شبهاگذشت و من نگشودم نقاب صبح

هستی است بار خاطر از خویش رفتنم

صد کوه بسته‌ام ز نفس در رکاب صبح

بیداری‌ام به خواب دگر ناز می‌کند

پاشیده‌اند بر رخ شمعم‌گلاب صبح

در عرض ‌هستی‌ام عرق شرم خون‌ گریست

شبنم تری‌کشید زموج سراب صبح

بیدل ز سیر گلشن امکان گذشته‌ایم

یک خنده بیش نیست ‌گل انتخاب صبح

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
بابافغانی

ای از نظاره ی تو خجل آفتاب صبح

لعلت بخنده ی نمکین برده آب صبح

تابان ز جیب پیرهنت سینه ی چو سیم

چون روشنی روز سفید از نقاب صبح

ما را چو شمع با تو نشانند رو برو

[...]

صائب تبریزی

زان پیشتر که تیغ کشد آفتاب صبح

رطلی به گردش آر گرانتر ز خواب صبح

فرصت غنیمت است، به دست دعا بشوی

داغ سیه گلیمی خود را به آب صبح

سر عشر این کلام مبین است آفتاب

[...]

فیاض لاهیجی

یک لحظه سر برآر مه من ز خواب صبح

لعل لبی به خنده گشا در جواب صبح

سر بر ندارد از سر بالین دگر ز شوق

یک شب چو آفتاب گر ایی به خواب صبح

چون تیغ نازِ جلوه دهی در کف نگاه

[...]

بیدل دهلوی

بی‌پرده است جلوه ز طرف نقاب صبح

تاکی روی چو دیده‌ای انجم به خواب صبح

اهل صفا ز زخم‌ گل فیض چیده‌اند

بیرون چاک سینه مدان فتح باب صبح

پیری رسید مغفرت آماده شو که نیست

[...]

صابر همدانی

ز آن پیشتر، که چرخ گشاید کتاب صبح

برخیز و باش منتظر فتح باب صبح

تا چون نسیم خرم و مشگین نفس شوی

زنهار پای سعی مکش از جناب صبح

در بامداد دیده ی مرغی بخواب نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه