گنجور

 
بابافغانی

ای از نظارهٔ تو خجل آفتاب صبح

لعلت به خندهٔ نمکین برده آب صبح

تابان ز جیب پیرهنت سینهٔ چو سیم

چون روشنی روز سفید از نقاب صبح

ما را چو شمع با تو نشانند روبرو

سوز و گداز نیم شب و اضطراب صبح

دل را فراغ می‌دهد و دیده را فروغ

دیدار آفتاب‌وَشان و شراب صبح

دیوانهٔ جمال تو از مستی خیال

ذوق می شبانه ندانست و خواب صبح

خون شد دلم ز سیر مه و مهر چون شفق

از دیر ماندن شب تار و شتاب صبح

بستان می صبوح فغانی به فال سعد

آن دم که آفتاب گشاید نقاب صبح

 
 
 
گلها برای اندروید
صائب

زان پیشتر که تیغ کشد آفتاب صبح

رطلی به گردش آر گرانتر ز خواب صبح

فرصت غنیمت است، به دست دعا بشوی

داغ سیه گلیمی خود را به آب صبح

سر عشر این کلام مبین است آفتاب

[...]

فیاض لاهیجی

یک لحظه سر برآر مه من ز خواب صبح

لعل لبی به خنده گشا در جواب صبح

سر بر ندارد از سر بالین دگر ز شوق

یک شب چو آفتاب گر ایی به خواب صبح

چون تیغ نازِ جلوه دهی در کف نگاه

[...]

بیدل دهلوی

انجم چو تکمه ریخت ز بند نقاب صبح

چندین ‌خمار رنگ شکست از شراب صبح

از زخم ما و لمعهٔ تیغ تو دیدنی‌ست

خمیازه ‌کاری لب مخمور و آب صبح

غیر، ازخیال تیغ تو گردن به جیب دوخت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
صابر همدانی

ز آن پیشتر، که چرخ گشاید کتاب صبح

برخیز و باش منتظر فتح باب صبح

تا چون نسیم خرم و مشگین نفس شوی

زنهار پای سعی مکش از جناب صبح

در بامداد دیده ی مرغی بخواب نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه