گنجور

 
بیدل دهلوی

هر کس اینجا یک دو دم دکان بسمل چید و رفت

ساعتی ‌در خاک ‌ره‌، ‌لختی به‌ خون ‌غلتید و رفت

هرکه را با غنچهٔ این باغ‌ کردند آشنا

همچو بوی گل بآه بیکسی پیچید و رفت

صبح تا طرز بنای عمر را نظّاره‌ کرد

رایت دولت بخورشید فلک بخشید و رفت

ای حباب از تشنگی تا چند باشی جان بلب

دامن امید ازین‌ گرداب باید چید و رفت

رنگ آسایش ندارد نوبهار باغ دهر

شبنم‌ اینجا یک سحر در چشم تر خوابید و رفت

چون شرر ساز نگاهی داشتیم اما چه سود

لمعهٔ کم‌فرصتی‌ها چشم ما پوشید و رفت

هر قدم در راه الفت داغ دارد سایه‌ام

کز ضعیفی تا سر کویت جبین مالید و رفت

شانه هم هرچند اینجا دسته‌بند سنبل است

از گلستانت همین آیینه‌ گلها چید و رفت

گوهر اشکی‌ که پروردم به چشم انتظار

در تماشای تو از دست نگه غلتید و رفت

شمع از این محفل سراغ گوشهٔ امنی نداشت

چون‌ نگه ‌خود را همان ‌در چشم ‌خود دزدید و رفت

شوخی عرض نمود اینجا خیالی بیش نیست

صورت ما هم به چشم بسته باید دید و رفت

تا بهارت از خزان پر بی‌تأمل نگذرد

هر قدم می‌بایدت چون رنگ برگردید و رفت

چشم عبرت هر که بر اوراق روز و شب‌گشود

همچو بیدل معنی بیحاصلی فهمید و رفت

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فصیحی هروی

دوش غم بر گریه‌های زخم ما خندید و رفت

پاره‌ای بر ریش‌های ما نمک پاشید و رفت

عید نومیدی مبارک باد کز رویش نگاه

همچو اشک حسرتم در خاک و خون غلتید و رفت

شب در آمد غم درون از رخنه‌های سینه‌ام

[...]

صائب تبریزی

دوش آن نامهربان احوال ما پرسید و رفت

صد سخن سر کرد، اما یک سخن نشنید و رفت

هر که آمد در غم آباد جهان، چون گردباد

روزگاری خاک خورد، آخر به خود پیچید و رفت

وقت آن کس خوش که چون برق از گریبان وجود

[...]

طغرای مشهدی

تخم اشک از کف بنه ای دل که مانند سحاب

تا بپاشی تخم، می باید ز هم پاشید و رفت

چون قدح کآید بر مینا، شب آمد پیش من

گریه کردم از برای ماندنش، خندید و رفت

بس که خاک این چمن سرگشتگی می آورد

[...]

فیض کاشانی

بر سر راهش فتاده غرق اشگم دید و رفت

زیرلب بر گریهٔ خونین من خندید و رفت

از دو عالم بود در دستم همین دین و دلی

یکنظر دردیده کردآن هر دون را دزدید و رفت

گرچه دل از پا درآمد در ره عشقش ولی

[...]

سیدای نسفی

بر سر بالینم آن گل آمد و خندید و رفت

آرزوهایی که در دل داشتم فهمید و رفت

ساغر خود را تهی برد از کف دریا حباب

عالم آبی که می گفتند او را دید و رفت

مادر دوران مرا روزی که بر گهواره بست

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از سیدای نسفی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه