رنگ گلش بهار خط از دور دید و رفت
این وحشی از خیال سیاهی رمید و رفت
از صبح این چمن طربی چشم داشتیم
آخر نفس بر آینهٔ ما دمید و رفت
دیگر پیام ما بر جانان که میبرد
اشکی که داشتیم ز مژگان چکید و رفت
چندین چمن فسرد به خون امید ما
رنگ حنا گلی که مپرسید چید و رفت
ذوق وفای وعدهات از دل نمیرود
قاصد ثمر نبود که گویم رسید و رفت
لبیک کعبه، مانع ناقوس دیر نیست
اینجا فسانههاست که باید شنید و رفت
پرسیدم از حقیقت مرگ قلندری
گفتند بی غم تو و من، خورد و رید و رفت
گفتم رموز مطلب هستی بیان کنم
تا بر زبان رسید سخن لب گزید و رفت
گردید پیریام ادبآموز عبرتی
کز تنگنای عمر جوانی خمید و رفت
وامانده بود هوش درین دشت بیکران
لغزید پای سعی و رهی شد سپید و رفت
بیدل دو دم به الفت هستی نساختیم
جولان او ز دامن ما چین کشید و رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و تأملات شاعر درباره زندگی، عشق و مرگ میپردازد. شاعر از زیباییهای بهار و گلها سخن میگوید که به تدریج از دست میروند. او از اشکهایی یاد میکند که به خاطر فراق و دوری از محبوبش ریخته شده است و از ناامیدیهایی که در زندگی تجربه کرده، مانند از بین رفتن امید و وعدهها. همچنین اشارهای به گذر عمر و بیثمر بودن تلاشها دارد و در نهایت به این نتیجه میرسد که در زندگی، لحظهها و خوشیها سریع به سر میآیند و باید آنها را درک کرد. شاعر به نوعی احساس تنهایی و بیثباتی در زندگی را منتقل میکند.
هوش مصنوعی: رنگ گل بهاری را از دور مشاهده کرد و بر همین اساس، این شخص وحشی از اندیشههای تاریک و منفی خود فاصله گرفت و رفت.
هوش مصنوعی: از صبح، چمن خوشحال و شاداب بودیم و انتظار زیبایی داشتیم، اما در نهایت، روح شادابی و خوشی به ما دمید و پرکشید.
هوش مصنوعی: ما دیگر پیامی برای محبوبمان نداریم. اشکی که از چشمانمان ریخت، همانند پیام ما رفت و دیگر در دل ما نماند.
هوش مصنوعی: چندین چمن که نماد امید ما بود، پژمرده و نابود شد. گل زیبا و خوشبو که هرگز نمیدانی چه شد، چیده شد و رفت.
هوش مصنوعی: شور و شوق وفای وعدهات هیچگاه از دل من پاک نمیشود. ای پیامآور، میخواهم بگویم که ثمر و نتیجهای وجود نداشته که بگویم آمد و رفت.
هوش مصنوعی: در اینجا به صدا زدن کعبه و نداهای مذهبی اشاره شده، اما خود را در محیطی دیگر با داستانها و افسانههایی روبهرو میبینید که باید شنیده شوند و از آنجا گذر کرد. به نوعی، این بیت به تضاد میان دین و داستانهای دیگر اشاره دارد و نشان میدهد که هر چیز زمان و مکان خاص خود را دارد.
هوش مصنوعی: از یکی از عارفان پرسیدم حقیقت مرگ چیست؟ او جواب داد که مرگ برای کسی که بیخیال و آزاد باشد، نه غمانگیز است و نه نگرانکننده. او تنها میخورد، زندگی میکند و به سراغ مرگ میرود.
هوش مصنوعی: به دیگران گفتم که میخواهم رازهای زندگی را بگویم، اما وقتی به زبان آوردم، خودم هم از گفتن آن پشیمان شدم و سکوت کردم.
هوش مصنوعی: من به پا گذاشتن به سن پیری، درسهایی از زندگی آموختم که از محدودیتهای جوانیام به سراغم آمد و به سرعت سپری شد.
هوش مصنوعی: در این دشت وسیع، عقل و هوش از کار افتاد و در حین تلاش، پای فرد لغزید و بر اثر آن، راهی درخشان و روشن ایجاد شد و به سوی مقصدی رفت.
هوش مصنوعی: ما در دو دم به عشق و محبت مشغول بودیم، اما او بدون اینکه ما متوجه شویم، از دامن ما دور شد و رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.