گنجور

 
بیدل دهلوی

شب‌که شور بلبل ما ریشه درگلزار داشت

بوی‌ گل در غنچه رنگ ناله در منقار داشت

نغمه‌ جولا‌ن صید نیرنگ‌ که‌ زین‌ صحرا گذشت

ترکش تیر بتان فریاد موسیقار داشت

رخصت یک جنبش مژگان نداد آگاهی‌ام

حیرت اینحا خواب یا از دیدهای بیدار داشت

عقدهٔ محرومیِ کس فکر جمعیت مباد

تا پریشان بود دل‌، بویی ز زلف یار داشت

داغ بی‌دردی نشاند، آخر به خاک تیره‌ام

بود زیرِ چتر گل‌، تا شمع در پا خار داشت

گر همه‌ کفر است نتوان سر ز همواری‌ کشید

سبحه را دیدیم طوف حلقهٔ زنار داشت

عجز هم‌کافی‌ست‌ هرجا مقصد از خود رفتن‌ است

سایه ‌هستی تا عدم یک لغزشی هموار داشت

صفحه‌ای آتش زدیم آیینه‌ها پرداختیم

سوختن ‌چندین ‌چراغان چشمک ‌دیدار داشت

ب‌ی‌گل صد انجمن بی‌پرده بود اما چه سود

التفات رنگ ما را درپس دیوار داشت

نارسابی صد خیال هرزه انشا کند

طینت بیکار، ما را بیشتر در کار داشت

عمرها شد چون‌گهر تهمت‌کش بی‌دردی‌ام

یاد ایامی‌ که چشمم یک دو شبنم‌وار داشت

آسمانی از کف خاک اختراع غفلت است

بیدل از فخری ‌که ما دارپم باید عار داشت

 
 
 
حافظ

بلبلی برگِ گُلی خوش رنگ در منقار داشت

و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌هایِ زار داشت

گفتمش در عین وصل‌، این ناله و فریاد چیست؟

گفت ما را جلوهٔ معشوق در این کار داشت

یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض

[...]

نظام قاری

بلبلی برگ گلی خوش‌رنگ در منقار داشت

واندر آن برگ و نوا خوش ناله‌های زار داشت

مرغ مدفونی گلی از شرب در منقار داشت

برگلستانی زکمخا نالهای زار داشت

گفتمش چون چرخ ابریشم فغان در وصل چیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از نظام قاری
جامی

یار نازک دل که بی موجب ز من آزار داشت

عمری از تیغ تغافل خاطرم افگار داشت

داشتم بسیار درد و حسرت از آزار او

با من آزارش نمی دانم چرا بسیار داشت

دیده بخت من از نادیدن او تیره بود

[...]

کوهی

جانم از صبح ازل چون دیده بر دیدار داشت

تا ابد هم دل تمنای رخ دلدار داشت

یار باری دان دل و جان ابد را تا ازل

پادشاه لامکان چون از مکانها عار داشت

تا که هست از کفر و ایمان چشم کافر کیش او

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه