برق آفت لمعه در بیضبطی اسرار داشت
نعرهٔ منصور تا گردن فرازد دار داشت
نغمهٔ تار نفس بیمژدهٔ وصلی نبود
نبض دل تا میتپید آواز پای یار داشت
دور باش منع دیدن پیش ییش جلوه است
لنترانی برق چندین شعلهٔ دیدار داشت
گرد پروازی ز هستی تا عدم پیوسته است
کاروان ما همین شور جرس دربار داشت
چشم پوشیدیم یکسان شد بلند وپست دهر
عالمی را شوخی نظاره ناهموار داشت
گر دل ما شد تغافلکشته جای شکوه نیست
جلوهٔ یکتاییاش آیینهها بسیار داشت
چون حباب از نیستی چشمی به هم آوردهایم
در خرابی خانهٔ ما سایهٔ دیوار داشت
از مروت عزتگل را سبب فهمیدن است
سر شد آن پاییکه پاس آبروی خار داشت
تاگشودم چشمگرم احرام از خود رفتنم
شمع در تحریک مژگان شوخی رفتار داشت
با نسیم وصل واآمیختگرد هستیام
بوی پیراهن عبیر طرفهای درکار داشت
دوش حیرانم خیالت در چه فکرافتاده بود
از تحیر هر بن مویمگریبان زار داشت
دانهٔ تاکی به چندین خط ساغر ریشهکرد
درگداز سبحهٔ ما عالمی زنار داشت
چونگل شمعیم بیدل بلبل باغ ادب
شعلهٔ آواز ما جمعیت منقار داشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با استفاده از تصاویری زیبا و نمادین به بیان احساسات عمیق و پرشور خود میپردازد. او از زیباییهای زندگی و عشق، همچنین از اندوه و جدایی سخن میگوید. لحظههای شگفتانگیز و توجه به جلوههای عشق به تصویر کشیده شده و شخصیتها با تلمیح به طبیعت و احساسات انسانی توصیف میشوند.
شاعر از یک سو به زیبایی و شوق زندگی اشاره میکند و از سوی دیگر به ناامیدی و فقدانها، به گونهای که تضاد این احساسات را به خوبی نمایش دهد. اشاراتی به جاودانگی عشق و تلاش برای درک وجود نیز در میان ابیات دیده میشود. در نهایت، شعر فضایی روحانی و احساسی ایجاد میکند که نشاندهندهی عمق اندیشههای شاعر است.
هوش مصنوعی: نور خورشید در absence از نظم و ترتیب، رازهایی را در خود پنهان کرده بود. فریاد منصور در آن زمان، نشانی از قدرت و شجاعتش بود که میخواست خود را به رخ بکشد.
هوش مصنوعی: صدا و نغمهٔ دل در غیاب خبر خوش از دیدار محبوب وجود ندارد؛ تا وقتی که قلب میتپد، صدای قدمهای یار در آن احساس میشود.
هوش مصنوعی: دور بودن باعث جلوگیری از دیدن او میشود، زیرا جلوه و زیباییاش به قدری چشمگیر است که اگر نزدیک شوی، مانند درخشش شعلههای آتش تو را خواهد سوزاند.
هوش مصنوعی: سفر ما از مرحله وجود تا عدم همیشه ادامه دارد و این جریان به همراه خود شور و شوقی دارد که مانند صدای زنگ دربار است.
هوش مصنوعی: ما از نگاه به تفاوتها چشم پوشیدیم و دیدیم که در طول زمان، نیک و بد به یکدیگر نزدیک شدهاند. جهانی که در آن زندگی میکنیم، به نظر میرسد که در واقعیت، شوخی و بیثباتی را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: اگر دل ما بیتوجهی کرده و دچار غفلت شده است، جایی برای گلایه و شکایت نیست؛ زیرا نمایان شدن حقیقت یکتایی او، آینههای زیادی را نیاز دارد.
هوش مصنوعی: ما مانند حبابی هستیم که از نیستی به وجود آمدهایم و در ویرانی خانهمان، سایهٔ دیوار را داریم.
هوش مصنوعی: از روح بزرگواری و مروت، عزت گل به دست میآید. اما آن زمان که پای انسان در راستای حفظ آبروی خاری و کوچکتر از خود فرو میرود، دیگر پایدار نمیماند.
هوش مصنوعی: وقتی چشمهایم را باز کردم، احساس کردم که از خودم فاصله گرفتهام؛ مانند شمعی که در برابر تیرگی مژهها به زیبایی میلرزد و بازیگوشی میکند.
هوش مصنوعی: با وزیدن نسیم وصل، وجود من عطر دلانگیزی چون پیراهنی خوشبو را احساس میکرد.
هوش مصنوعی: دیروز در خیال تو غرق شده بودم و به شدت درگیر افکار تو بودم. اینقدر غرق در فکر تو بودم که موهای من به خاطر این حیرت به حالت نامنظم و به هم ریخته درآمده بود.
هوش مصنوعی: دانهٔ انگور به چندین ریشه در ساغر ما حرکت کرده و در پیالهٔ ما جهانی را با خود مزیّن کرده است.
هوش مصنوعی: ما مانند گل و شمع هستیم، و بیدل (دلتنگ) و بلبل، که در باغ ادب به سر میبرند. صدای ما مانند شعلهای است که جمعیت دیگری را در خود جذب کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بلبلی برگِ گُلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش نالههایِ زار داشت
گفتمش در عین وصل، این ناله و فریاد چیست؟
گفت ما را جلوهٔ معشوق در این کار داشت
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
[...]
بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت
واندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت
مرغ مدفونی گلی از شرب در منقار داشت
برگلستانی زکمخا نالهای زار داشت
گفتمش چون چرخ ابریشم فغان در وصل چیست
[...]
یار نازک دل که بی موجب ز من آزار داشت
عمری از تیغ تغافل خاطرم افگار داشت
داشتم بسیار درد و حسرت از آزار او
با من آزارش نمی دانم چرا بسیار داشت
دیده بخت من از نادیدن او تیره بود
[...]
جانم از صبح ازل چون دیده بر دیدار داشت
تا ابد هم دل تمنای رخ دلدار داشت
یار باری دان دل و جان ابد را تا ازل
پادشاه لامکان چون از مکانها عار داشت
تا که هست از کفر و ایمان چشم کافر کیش او
[...]
احمد مرسل که باطن مشرق انوار داشت
دوست را آیینه بر اندازه دیدار داشت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.