گنجور

 
بیدل دهلوی

عمری‌ست به حیرت نفسِ سوخته رام است

این مستی آسوده‌ ندانم ز چه جام است

غافل مشو ای بی‌خبر از شورشِ این بحر

آمد-شدِ امواجِ نَفَس‌، مرگِ پیام است

بی‌طاقتِ شوقیم و جبین داغ سجودی‌ست

بتخانه در این راه چه و کعبه‌ کدام است

چون غنچه به هر عطسهٔ بیجا مده از دست

زان گُل‌ مِی‌ِ بویی که به مینای مشام است

شبنم‌صفت از بس که درین باغ ضعیفیم

بر طایرِ ما بوی‌ گلی پیچشِ دام است

ما بی‌بصران‌، نازِ معارف‌ چه فروشیم

نورِ نظرِ شب‌پره‌ها، ظلمتِ شام است

از چاکِ دل و داغ جگر چاره ندارد

آن‌ کس‌ که به عالم چو نگین طالبِ نام است

هرچند همه شعله تراود ز لبِ شمع

در مکتبِ ما صاحبِ یک مصرعِ خام است

بی‌تابِ فنا آن همه‌ کوشش نپسندد

آسودگی از جادهٔ بِسمِل دو سه گام است

گردون نه همین سنگ به مینای دل انداخت

آن رنگ‌ که نشکست در‌ این باغ‌ کدام است

بیدل اگر آگه شوی از علم خموشی

تحصیل‌ِ کمالِ تو به یک حرف تمام است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۵۲۷ به خوانش فاطمه زندی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سعدی

بر من که صبوحی زده‌ام خرقه حرام است

ای مجلسیان راه خرابات کدام است

هر کس به جهان خرمیی پیش گرفتند

ما را غمت ای ماه پری‌چهره تمام است

برخیز که در سایهٔ سروی بنشینیم

[...]

امیرخسرو دهلوی

ما را چه غم امروز که معشوقه به کام است

عالم به مراد دل و اقبال غلام است

صیدی که دل خلق جهان بود به دامش

المنت لله که امروز به دام است

چون طالع آن نیست که بوسم لب لعلت

[...]

ابن یمین

رویت که ازو عالم خوبی بنظام است

چشم بد از و دور یکی ماه تمام است

نی نی غلطم مه که و خورشید چه باشد

خورشید کنیز است ترا ماه غلام است

یک بنده روی رخت غره صبح است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
کمال خجندی

ما را نه غم ننگ و نه اندیشه نام است

در مذهب ما مذهب ناموس حرام است

گو خلق بدانید که پیوسته فلان را

رخ بر رخ جانانه و لب بر لب جام است

سجاده نشین عارف و دانا نه که عامی است

[...]

ناصر بخارایی

چون مستی آن نرگس پر فتنه مدام است

گوش من و بانگ نی و دست من و جام است

گر اختر مقصود به ما خوش نبرآید

ما را رخ زیبای تو ماه تمام است

رخسار تو را لالهٔ‌ دل‌سوخته هندوست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه