نسبت اشراف با دونان خطاست
سر اگرگردید نتوانگفت پاست
آه بیتاثیرما راکم مگیر
هرکجا دودی است آتش در قفاست
بیجفای چرخ دل را قدر نیست
روسفیدیهای تخم از آسیاست
تیرهبختی خال روی عاجزیست
بر زمین گر سایه باشد خوش اداست
پیش ما آزادگان دشت فقر
دامگاه مکر نقش بوریاست
عاجزی هم بال شهرت میکشد
بو شکست ساغر گل را صداست
بهر عبرت سرمهای درکار نیست
یک قلم اجزای عالم توتیاست
بیخودی دل را عمارتگر بس است
خانهٔ آیینه از حیرت بپاست
گر ز خود رستی نه صید است و نه دام
چون شرر از سنگ بر در زد هواست
بیتمیزی از مذلت فارغ است
تا ز حاجت نیستی آگه غناست
پیرگشتی از فنا غافل مباش
صورت قد دو تا ترکیب لاست
های و هوی محفل فغفور چند
موی چینی طاق نسیان صداست
بیدل از آیینه عبرت گیر و بس
تا نفس باقی بود دل بیصفاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان نسبت میان اشراف و افراد عادی میپردازد و به اشتباهات آنها اشاره میکند. شاعر میگوید که اگر کسی سرش را بچرخاند، نمیتواند بگوید که چه چیزی درستی است. او هشدار میدهد که نباید بیتوجه به واقعیتها زندگی کرد و تأکید میکند که در هر جایی که دودی وجود دارد، آتش نهفته است. همچنین اشاره میکند که تقدیر و شانس در زندگی ثابت نیست و ممکن است افراد با استعداد و خوشاقبال نیز در معرض نقصان باشند. او بر این باور است که آزادی و بزرگمنشی واقعی در دشت فقر نیز قابل دستیابی است. در نهایت، شاعر به این نکته میرسد که در آینه زندگی، عبرتهای زیادی نهفته است و تا زمان حیات انسان باید از آنها بهرهبرداری کند.
هوش مصنوعی: رابطهی افراد برجسته با افراد عادی اشتباه است؛ اگر سر بچرخد، نمیتوان گفت که هنوز بر جای خود است.
هوش مصنوعی: از ناله و شکایت ما کم نکن، زیرا هرجا که دودی دیده میشود، نشانهای از آتش در زیر آن است.
هوش مصنوعی: زندگی نمیتواند با بیمهری زمانه ارزش واقعی دل را بسنجید، زیرا درختی که از زمین خوشخیم رشد کرده، از رنج و تلاش نمیتواند چیزی را درک کند.
هوش مصنوعی: بدشانسی شبیه لکهای روی پوست عاج است که اگر سایهای بر آن بیفتد، زیبا به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: در حضور آزادگان، دشت فقر به عنوان دامگاهی برای فریب و نیرنگ جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: ناامیدی به اندازهی شهرت در دل رسوخ کرده و مانند شکستگی در جام، صدای لطیف گل را به گوش میآورد.
هوش مصنوعی: برای یادگیری و درک بهتر حقیقت، نیازی به وسایل پیچیده نیست؛ همانند یک دانه توت که تمام اجزای دنیا را در خود دارد.
هوش مصنوعی: دل بیخود کافی است به عنوان سازندهای که خانهای از آینهها را به دست میآورد و این خانه پر از حیرت و شگفتی است.
هوش مصنوعی: اگر از خودت رها شوی، نه صیدی وجود دارد و نه دام، چون وقتی جرقهای از سنگ به هوا میرود، دیگر چیزی در بند نیست.
هوش مصنوعی: آلوده بودن به ذلت، از نیاز به کمک دیگران آزاد است؛ چون کسی که به حقیقت غنا و بینیازی پی برده، دیگر نیازی به درخواست ندارد.
هوش مصنوعی: از پیری و فانی بودن خود غافل نباش؛ ظاهرت فقط یک ترکیب از مواد اولیه است که به شکل انسان درآمده است.
هوش مصنوعی: شور و شوقی که در محفل فغفور وجود دارد، شبیه به صدای موی چینی است که در حال فراموشی به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: از روی آینه عبرت بگیر و بدان که تا وقتی نفس در بدن داری، قلبت آرامش نخواهد داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرغ ایمانرا دو پر خوف و رجاست
مرغ را بیپر پرانیدن خطاست.
ای نگارین چون تو از خوبان کجاست
نیست کس را آنچه از گیتی تراست
قد و روی و زلف،سرو و ماه مشک
مشک، پیچان، ماه، تابان، سرو،راست
تا مرا مهر تو اندر دل نشست
[...]
«ای قوامی هر که چون تو نانباست
تا قیام الساعه فخر شهر ماست »
«گندم فضل خدای از بهر تو
کشته اندر دستگرد کبریاست »
«تخمش از تقدیس عرش ایزدیست
[...]
رتبت و تمیکن صدر موئتمن
همچو قدر و همتش بیمنتهاست
آفتابش در سخاوت مقتدیست
واسمان را در کفایت مقتداست
طبع شد بیگانه با آز و نیاز
[...]
عشق تو همچون قضا فرمانرواست
وصل تو همچون قدر مشکل گشاست
لعل میگونت بسرخی میزند
سرخیش زانست کاندر خون ماست
عشق تو زرد کرد رنگ روی من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.