گنجور

 
بیدل دهلوی

ممسک اگر به عرض سخا جوشد از شراب

دستی بلند می‌کند اما به زیر آب

طبع‌ِ کرم فسردهٔ دست تهی مباد

برگشت عالمی‌ست ستم خشکی سحاب

این است اگر سماجت ارباب احتیاج

رحم است بر مزاج دعاهای مستجاب

غارت‌نصیبِ حسرتِ دردِ محبت‌ام

نگریست بیدلی‌ که ز چشمم نبرد آب

دل آنقدر گریست‌ که غم هم به سیل رفت

آتش در آب غوطه زد از اشک این‌ کباب

افسانه‌سازی شرر و برق تا به‌ کی

گر مرد این رهی تو هم از خود برون شتاب

یاران عبث به وهم تعلق فسرده‌اند

اینجاست چون نگه قدم از خانه در رکاب

صبح از نفس‌ دو مصرع‌ِ برجسته خواند و رفت

دیوان اعتبار و همین بیت‌اش انتخاب

خواهی نفس خیال‌ کن و خواه‌ گرد وهم

چیزی نموده‌ایم در آیینهٔ حباب

محویم و باعثی ز تحیر پدید نیست

ای فطرت آب‌ گرد و ز ما رفع‌ کن حجاب

معنی چه وانماید از این لفظ‌های پوچ

پرتشنه است جلوه و آیینه‌ها سراب

در بزم عشق‌، علم چه و معرفت‌ کدام

تا عقل گفته‌ایم جنون می‌درد نقاب

در عالمی‌ که یاد تو با ما مقابل است

آیینه می‌کشد به رخِ سایه آفتاب

بیدل ز جوش سبزه در این ره فتاده است

بی‌چشم یک جهان مژه تهمت‌پرست خواب

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

تا کی کنی عذاب و کنی ریش را خضاب؟

تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب؟

عنصری

گفتم متاب زلف و مرا ای پسر متاب

گفتا که بهر تاب تو دارم چنین بتاب

گفتم نهی برین دلم آن تابدار زلف

گفتا که مشک ناب ندارد قرار و تاب

گفتم که تاب دارد بس با رخ تو زلف

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
ناصرخسرو

ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،

بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:

بنگر به چشم دل که دو چشم سرت هگرز

دیده‌است چشمه‌ای که درو نیست هیچ آب

چشمه‌ست و آب نیست، پس این چشمه چون بُوَد؟

[...]

مسعود سعد سلمان

چون از فراق دوست خبر دادم آن غراب

رنگ غراب داشت زمانه سیاه ناب

چونانکه از نشیمن بر بانگ تیر و زه

بجهد غراب ناگه جستم ز جای خواب

از گریه چون غرابم آواز در گلو

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
ابوالفرج رونی

ای تیغ تو کشیده ترا ز تیغ آفتاب

ای نجم دین و از تو به کفر اندر اضطراب

با همت تو وهم نداند برید راه

با هیبت تو دهر نیارد چشید خواب

حکم ترا مطیع بود روز و شب فلک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه