ممسک اگر به عرض سخا جوشد از شراب
دستی بلند میکند اما به زیر آب
طبعِ کرم فسردهٔ دست تهی مباد
برگشت عالمیست ستم خشکی سحاب
این است اگر سماجت ارباب احتیاج
رحم است بر مزاج دعاهای مستجاب
غارتنصیبِ حسرتِ دردِ محبتام
نگریست بیدلی که ز چشمم نبرد آب
دل آنقدر گریست که غم هم به سیل رفت
آتش در آب غوطه زد از اشک این کباب
افسانهسازی شرر و برق تا به کی
گر مرد این رهی تو هم از خود برون شتاب
یاران عبث به وهم تعلق فسردهاند
اینجاست چون نگه قدم از خانه در رکاب
صبح از نفس دو مصرعِ برجسته خواند و رفت
دیوان اعتبار و همین بیتاش انتخاب
خواهی نفس خیال کن و خواه گرد وهم
چیزی نمودهایم در آیینهٔ حباب
محویم و باعثی ز تحیر پدید نیست
ای فطرت آب گرد و ز ما رفع کن حجاب
معنی چه وانماید از این لفظهای پوچ
پرتشنه است جلوه و آیینهها سراب
در بزم عشق، علم چه و معرفت کدام
تا عقل گفتهایم جنون میدرد نقاب
در عالمی که یاد تو با ما مقابل است
آیینه میکشد به رخِ سایه آفتاب
بیدل ز جوش سبزه در این ره فتاده است
بیچشم یک جهان مژه تهمتپرست خواب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تم موضوعاتی اشاره میکند که مرتبط با عشق، نیاز، و درد است. او از سیراب نشدن دل در خواستهها و غمخاطرهایی که از آن سرچشمه میگیرد، سخن میگوید. مفاهیم همچون محبت و رایحهای از اشک به تصویر کشیده شده و از عواطف انسانی در دنیای واقعیت و تخیل سخن میرود. شاعر به تقابل عشق و عقل، و همچنین تلاش برای کشف معنای زندگی در جهانی که یاد معشوق در آن حاکم است، میپردازد. او به پرآشوبی درونی و جستجو برای حقیقت اشاره دارد و در نهایت به سادگی دلاویز و عمق ارتباطات انسانی و محبت مینگرد.
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر بزرگواری و بخشندگی خود را محدود کند، وقتی به نوشیدن شراب میرسد، دستی از زیر آب بالا میآورد.
هوش مصنوعی: بگذار هیچکس از لطف و بخشش دستان خالی نباشد، زیرا بازگشت به جهانی پر از ستم و خشکی، به مثابه باران آسمانی است که به زمین نمیبارد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در صورتی که فردی به شدت و با پشتکار به خواستههایش پافشاری کند، نیاز دارد که دیگران با مهربانی و دلسوزی به او کمک کنند تا به خواستههایش برسد. در واقع، برای رسیدن به نتایج مثبت و درخواستهای برآورده شده، محبت و حمایت دیگران ضروری است.
هوش مصنوعی: بیدل با حسرت و درد محبتش را به تصویر میکشد و میگوید که کسی که به او علاقهمند است، بر اثر اشکی که از چشمانش ریخته، نتوانسته است گمشدهاش را ببیند. در واقع، او از عدم توانایی در بیان احساساتش و تأثیرات عمیق عشق و ناپایداری آن میگوید.
هوش مصنوعی: دل آنقدر اشک ریخت که حتی غم هم به شکل سیل جاری شد و آتش هم در آب غوطهور شد، گویی اشکها این آتش را خاموش کردند.
هوش مصنوعی: تا کی باید افسانههای آتش و برق را بسازیم؟ اگر مرد واقعی این راهی، تو هم باید از خودت بیرون بیایی و حرکت کنی.
هوش مصنوعی: دوستان بیهدف به خیالهای بیاساس مشغولاند، همینجا که قدم از خانه بیرون میگذارم، احساس میکنم.
هوش مصنوعی: صبح با صدای دلنواز و زیبا شعری عالی و ماندگار را برای ما خواند و پس از آن با احساسی خاص و با احترام به دیوان شاعری اشاره کرد.
هوش مصنوعی: هر طور که بخواهی، میتوانی به خیال خود زندگی کنی و گمان کنی که چیزی ساختهایم، مثل تصاویری که در یک حباب میبینی.
هوش مصنوعی: من در حال جذب و غرق شدن در زیباییها هستم و هیچ چیزی نمیتواند سبب ایجاد تحیر در من شود. ای فطرت، همچون آب، پرده و حجاب را از من بردار.
هوش مصنوعی: این عبارت اشاره دارد به اینکه سخنان بیمحتوا و بیمعنا نمیتوانند حقیقت را نشان دهند، مانند آنکه شخصی در جستجوی آب در سراب باشد. در واقع، عکسها و منعکسکنندهها در اینجا نماد فریبندگی هستند که نمیتوانند نیاز واقعی را برآورده سازند.
هوش مصنوعی: در محفل عشق، علم و دانش چه معنا دارد، وقتی که عقل هم میگوید دیوانگی درد و اندوهی بر چهره میزند.
هوش مصنوعی: در دنیایی که یاد تو همیشه همراه ماست، نور خورشید خود را در آینه جلوهگر میکند.
هوش مصنوعی: بیدل در اینجا به حالت شگفتانگیزی اشاره دارد که در آن سبزه و گیاهان به حرکت درآمدهاند، به شکلی که بیدل در این مسیر میافتد. او حالتی دارد که مانند کسی است که بیچشم به یک جهان پر از مژه و تهمت غرق شده است، به نوعی در خواب و بیخبر از واقعیت قرار دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی کنی عذاب و کنی ریش را خضاب؟
تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب؟
گفتم متاب زلف و مرا ای پسر متاب
گفتا که بهر تاب تو دارم چنین بتاب
گفتم نهی برین دلم آن تابدار زلف
گفتا که مشک ناب ندارد قرار و تاب
گفتم که تاب دارد بس با رخ تو زلف
[...]
ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،
بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:
بنگر به چشم دل که دو چشم سرت هگرز
دیدهاست چشمهای که درو نیست هیچ آب
چشمهست و آب نیست، پس این چشمه چون بُوَد؟
[...]
چون از فراق دوست خبر دادم آن غراب
رنگ غراب داشت زمانه سیاه ناب
چونانکه از نشیمن بر بانگ تیر و زه
بجهد غراب ناگه جستم ز جای خواب
از گریه چون غرابم آواز در گلو
[...]
ای تیغ تو کشیده ترا ز تیغ آفتاب
ای نجم دین و از تو به کفر اندر اضطراب
با همت تو وهم نداند برید راه
با هیبت تو دهر نیارد چشید خواب
حکم ترا مطیع بود روز و شب فلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.