گنجور

 
بیدل دهلوی

ای آرزوی مهر تو سیلاب‌ کینه‌ها

بر هم زن کدورت سنگ آبگینه‌ها

ملاح قدرت تو ز عکس تجلیات

رانَد به بحر آینهٔ دل سفینه‌ها

آتش‌پرست شعلهٔ اندیشه‌ات جگر

آیینه‌دار داغ هوای تو سینه‌ها

از حیرت صفای تو خونی است منجمد

اشک روان سطر به چشم سفینه‌ها

در کارگاه حکم تو بهر گداز سنگ

آتش برون دهد نفس آبگینه‌ها

آنجا که مهر عشق کند ذره‌پروری

جوشد گل شرافت ذات از کمینه‌ها

تا پایه‌ای ز قصر محبت نشان دهیم

چون صبح چاک دل به فلک برد زینه‌ها

بیدل به خاکساری خود ناز می‌کند

ای در غبار دل ز خیالت دفینه‌ها

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
اسیر شهرستانی

ای گلشن از بهار خیال تو سینه‌ها

برگ گل از طراوت نامت سفینه‌ها

هرجا غمت رواج دهد گوهر شکست

بر سنگ خاره رشک برند آبگینه‌ها

گر از نسیم راز تو عالم چمن شود

[...]

جویای تبریزی

ای گنج‌ها ز گوهر یاد تو سینه‌ها

و ز نقد داغ عشق تو دل‌ها دفینه‌ها

در جستجوی ذات تو افتاده سرنگون

افلاک را به لجه حیرت سفینه‌ها

از تندی شراب نگاه تو می‌زنند

[...]

بیدل دهلوی

ای موج‌زن بهار خیالت ز سینه‌ها

جوش پری نشسته برون ز آبگینه‌ها

جور تو پنبه‌کار گلستانِ داغ دل

تیغت زبان ده دهن زخم سینه‌ها

سودایی تو با گهر تاج خسروان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه