ای آرزوی مهر تو سیلاب کینهها
بر هم زن کدورت سنگ آبگینهها
ملاح قدرت تو ز عکس تجلیات
رانَد به بحر آینهٔ دل سفینهها
آتشپرست شعلهٔ اندیشهات جگر
آیینهدار داغ هوای تو سینهها
از حیرت صفای تو خونی است منجمد
اشک روان سطر به چشم سفینهها
در کارگاه حکم تو بهر گداز سنگ
آتش برون دهد نفس آبگینهها
آنجا که مهر عشق کند ذرهپروری
جوشد گل شرافت ذات از کمینهها
تا پایهای ز قصر محبت نشان دهیم
چون صبح چاک دل به فلک برد زینهها
بیدل به خاکساری خود ناز میکند
ای در غبار دل ز خیالت دفینهها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و زیبایی میپردازد و به قدرت و تاثیرات مهر و محبت اشاره میکند. شاعر آرزوی دیدار محبوب را دارد و از احساسات عمیق خود نسبت به او سخن میگوید. او به تأثیر عشق بر دل و جان انسانها اشاره میکند و میگوید که عشق میتواند کینهها را برطرف کند و زندگی را روشنتر سازد. همچنین، شاعر با تصویرسازیهای زیبا، به عظمت و زیبایی عشق و اثرات آن بر روح و روان اشاره میکند و در نهایت، به خاکساری و ارادت خود نسبت به محبوب اعتراف میکند.
هوش مصنوعی: ای عشق تو، مانند نیرویی است که میتواند کینهها و ناراحتیها را از بین ببرد و همچون آبی زلال و شفاف، پاکی و روشنی به وجود آورد.
هوش مصنوعی: دریاب قدرت تو با تأثیراتی که بر دلها میگذاری، مانند کشتیهایی است که در دریاهای آینهای سفر میکنند.
هوش مصنوعی: شعلهی افکار تو همانند آتشی است که در دلها و سینهها اثر میگذارد و مانند آئینهای نشاندهندهی شدت عشق و اشتیاق به تو است.
هوش مصنوعی: از شگفتی زیبایی تو، اشکی همچون خون در قلبم یخ زده است و اشکهای روانم همچون خطوطی در چشمان کشتیها جاری است.
هوش مصنوعی: در کارخانهای که تو حرف اول را میزنی، سنگها بهجای خود، آتش میزنند و از دل آن، شیشهی ناب با نفس میجوشد.
هوش مصنوعی: در جایی که محبت و عشق حضور دارد، حتی کوچکترین موجودات نیز پرورش مییابند و شرافت و ارزش از آنها جاری میشود.
هوش مصنوعی: برای اینکه عشق را اثبات کنیم، باید پایهای از آن را به نمایش بگذاریم. همانگونه که صبح، زخمهای دل را به آسمان میبرد و خود را نمایان میکند.
هوش مصنوعی: بیدل با تواضع و خاکساری خود فخر میکند، ای کسی که دلش پر از یاد تو شده و در دلش گنجهای نهانی دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای گلشن از بهار خیال تو سینهها
برگ گل از طراوت نامت سفینهها
هرجا غمت رواج دهد گوهر شکست
بر سنگ خاره رشک برند آبگینهها
گر از نسیم راز تو عالم چمن شود
[...]
ای گنجها ز گوهر یاد تو سینهها
و ز نقد داغ عشق تو دلها دفینهها
در جستجوی ذات تو افتاده سرنگون
افلاک را به لجه حیرت سفینهها
از تندی شراب نگاه تو میزنند
[...]
ای موجزن بهار خیالت ز سینهها
جوش پری نشسته برون ز آبگینهها
جور تو پنبهکار گلستانِ داغ دل
تیغت زبان ده دهن زخم سینهها
سودایی تو با گهر تاج خسروان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.