گنجور

 
بیدل دهلوی

برون تازست حسن بی‌مثال از گرد پیدایی

مخوان بر نشئهٔ نازپری افسون مینایی

فریب آب خوردن تا کی از آیینهٔ هستی

دو روزی گو نباشد کشتی تمثال دریایی

گوه قتل مشتاقان فسوس قاتلست اینجا

ندارد خون کس رنگی مگر دستی به‌ هم سایی

ز اعیان قطع‌ کن افسانهٔ شکر و شکایت را

همان سطریست نامفهوم طوماری‌که نگشایی

نگردی از عروج نشئهٔ دیوانگی غافل

خمی دارد فلک هم از کلاه بی سر و پایی

جنون عشق توفان می‌کند در پردهٔ شوقم

گریبان می‌درٌد از بند بند نی دم نایی

به شوخیهای ‌کثرت سعی وحدت بر نمی‌آید

چه سازد گر نسازد با خیالی چند تنهایی

به تمثالی که در چشمت سر و برگ چمن دارد

ز خود رنگی نمی‌کاهی‌که بر آیینه افزایی

وداع خودنمایی کن ز ننگ ذرگی مگذر

چوگم‌گشتی به چشم هرکه آیی آفتاب آیی

ازین عبرتسرا گفتم چه بردند آرزومندان

حقیقت محرمان‌گفتند: داغ ناشناسایی

به شغل‌گفتگو مپسند بیدل‌کاهش فطرت

به مضراب هوس تاکی چوتارساز فرسایی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فرخی سیستانی

بهار آمد من و هر روز نو باغی و نو جایی

به گشتن هر زمان عزمی به بودن هر زمان رایی

قدح پر باده رنگین به دست باده پیمایی

چو مرغ از گل به گل هر ساعتی دیگر تماشایی

نگاری با من و رویی نه رویی بلکه دیبایی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

شبی تاری چو بی‌ساحل دمان پر قیر دریائی

فلک چون پر ز نسرین برگ نیل اندوده صحرائی

نشیب و توده و بالا همه خاموش و بی‌جنبش

چو قومی هر یکی مدهوش و درمانده به سودائی

زمانه رخ به قطران شسته وز رفتن برآسوده

[...]

سنایی

ایا بی حد و مانندی که بی مثلی و همتایی

تو آن بی مثل و بی شبهی که دور از دانش مایی

ز وهمی کز خرد خیزد تو زان وهم و خرد در وی

ز رایی کز هوا خیزد تو دور از چشم آن رایی

پشیمانست دل زیرا که تو اسرارها دانی

[...]

انوری

خرد را دوش می‌گفتم که ای اکسیر دانایی

همت بی‌مغز هشیاری همت بی‌دیده بینایی

چه گویی در وجود آن کیست کو شایستگی دارد

که تو با آب روی خویش خاک پای او شایی

کسی کاندر جهان بی‌هیچ استکمال از غیری

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

زهی اخلاق تو محمود همچون عقل و دانائی

زهی ایام تو مشکور همچون عهد برنائی

امام شرق رکن الدینکه سوی حضرتت دایم

خطاب انجم و چرخست مولانا و مولائی

اضافت با کف رادت ز گیتی گنج پردازی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه