چشم من بیتو طلسمی است بهم بسته ز عالم
این معمای تحیر تو مگر بازگشایی
مقصد بینش اگر حیرت دیدار تو باشد
از چه خودبین نشود کس که تو در کسوت مایی
بیادب بس که به راه طلبت راه گشودم
میزند آبلهام از سر عبرت کف پایی
طایر نامهبر شوقم و پرواز ندارم
چقدر آب کنم دل که شود ناله هوایی
بست زیر فلک آزادگیام نقش فشردن
ناله در کوچهٔ نی شد گره از تنگ فضایی
خنده عمریست نمیآیدم از کلفت هستی
حاصلی نیست در اینجا تو هم ای گریه نیایی
دل ز نیرنگ تو خون شد، خرد آشفت و جنون شد
ای جهان شوخی رنگ تو، تو بیرنگ چرایی
دل بیدل نکند قطع تعلق ز خیالت
حیرت و آینه را نیست ز هم رنگ جدایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دلتنگی و حیرت خود نسبت به یار سخن میگوید. او چشمش را بدون حضور یار طلسمشده میداند و برای درک عالم و معماهای آن به دیدار یار نیاز دارد. شاعر به جستجوی یار پرداخته و از درد و رنجی که این جستجو برایش به همراه دارد، سخن میگوید. او از بیادبی و تلاشهایش برای رسیدن به محبوب صحبت میکند و میگوید که هیچ چیز در این دنیا به او زحمتهایش را جبران نمیکند. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که دلش نمیتواند از یاد یار جدا شود و حیرت و عشق او بیپایان است. شعر به عمق احساسات عاشقانه و دلتنگیهای شاعر اشاره دارد.
هوش مصنوعی: چشم من بدون تو مانند طلسمی است که از دنیای واقعی جدا شده و برای درک این معما و سردرگمی به وجود آمده، تو باید آن را باز کنی.
هوش مصنوعی: اگر هدف از بینش و شناخت، حیرتی در دیدار تو باشد، پس چرا هیچکس نمیتواند خود را غافل ببیند، در حالی که تو در لباس ما قرار داری؟
هوش مصنوعی: بسیار تلاش کردم تا به حقیقت و علم برسم و در این مسیر، تجربیات تلخی را پشت سر گذاشتم. این تجارب به من درسهای زیادی دادهاند و حالا با درد و رنجی که کشیدهام، به عبرتهایی دست یافتهام.
هوش مصنوعی: من مانند پرندهای هستم که در شوق پرواز میکند، اما نمیتوانم اوج بگیرم. هر چه بیشتر بر آتش دل خود دامن بزنم، تنها به ناله و آرزوهای هوایی دچار میشوم.
هوش مصنوعی: زیر آسمان، آزادی من به تصویر کشیده شده است و نالهام بهطور ناخواسته در کوچه نی پیچیده شده است، گویی که از تنگناهای زندگی بهدور هستم.
هوش مصنوعی: خنده زندگیام به پایان رسیده و دیگر نمیتوانم از سختیهای آن بهرهای ببرم. ای گریه، تو هم از اینجا دور نشو و نیا.
هوش مصنوعی: دل از فریب تو به شدت آسیب دیده و عقل در هم ریخته است. ای دنیا، این بازی تو رنگ و بویی ندارد، تو چرا بدون هدفی رفتار میکنی؟
هوش مصنوعی: دل بیخبر از عشق، نمیتواند از وابستگی به خیالت دست بردارد. این حیرت و شگفتی براثر جدایی، مانند آینهای است که تصویری از هم رنگی و اتحاد را از دست داده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راه نمایی
همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
تو زن و جفت نداری تو خور و خفت نداری
[...]
تو چه ترکی تو چه ترکی که به رخ فرّ همایی
ز منت شرم نیاید که به من رخ ننمائی
من بیچاره مسکین که به هجر تو اسیرم
تو خودم باز نپرسی که تو چونی و کجائی
چه شکایت کنم از تو که تو خود نیک شناسی
[...]
مکن ای دوست نشاید که بخوانند و نیایی
و اگر نیز بیایی بروی زود نپایی
هله ای دیده و نورم گه آن شد که بشورم
پی موسی تو طورم شدی از طور کجایی
اگرم خصم بخندد و گرم شحنه ببندد
[...]
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
[...]
گر چه در کوی وفا جا نگرفتی و سرایی
ما نبردیم ز کوی طلبت رخت به جایی
بس خطا بود نگه باز نکردن که گذشتی
مکن اینها، که نکردیم نگاهت به خطایی
بر تن این سر شب و روز از هوس پای تو دارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.