اگر جانی وگر جسمی سراب مطلب مایی
به هر جا جلوه گر کردی همان جز دور ننمایی
نه لفظ آیینهٔ انشا، نهمعنی قابل ایما
به این سازست پنهانی، به این رنگست پیدایی
بهار وحدت است اینجا دویی صورت نمیبندد
خیال آیینه دارد لیک بر روی تماشایی
به سامان نگاهت جلوه آغوش اثر دارد
دو عالم سر بهم سودهست تا مژگان بهم سایی
دلی خون کردم و در آب دیدم نقش امکان را
گداز قطرهٔ من عالمی را کرد دریایی
هجومگریه برد از جا دل دیوانهٔ ما را
به آب از سنگ سودا محو شد تمکین خارایی
بهارستان شوق بینیازی رنگ ها دارد
گلی مست خود آراییست یعنی عالم آرایی
به وهم غیر ممکن نیست انداز برون جستن
چوگردون شش جهت آغوش واکردهست یکتایی
قصور و حور گو آنسوی وهم آیینه بردارد
زمان فرصت آگاهان وصلت نیست فردایی
بنازم نشئهٔ یکرنگی جام محبت را
دل از خود رفتنی دارد که پندارم تو میآیی
هزار آیینه حیرت در قفسکردهست طاووست
جهانی چشم بگشاید تو گر یک بال بگشایی
ز تحریک نفس عمریست بیدل در نظر دارم
پر پروانهٔ چندی جنون پرواز عنقایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف وحدت و زیبایی میپردازد و بر این نکته تأکید دارد که همه چیز در عالم در حال تغییر است و وحدت در اصلیترین اشیاء نهفته است. شاعر به تقابل ظاهر و باطن اشاره میکند و نمایان میسازد که گرچه ممکن است در ظواهر دوگانگی وجود داشته باشد، ولی در حقیقت همه چیز به یک نقطه بازمیگردد. او به عشق و شوقی اشاره دارد که انسان را از خود بیخبر میسازد و در آن وحدت و زیبایی را جاری میسازد. عشق به عنوان یکتایی و ارتباط با معشوق به تصویر کشیده شده است و بیانگر این است که برای درک واقعیات و زیباییها، نیاز به دیدی عمیقتر و فراتر از ظواهر داریم.
هوش مصنوعی: اگر روحی یا بدنی، چه با هر جلوهای که از خود نشان دهی، هرگز نمیتوانی از ما دور شوی.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که نه تنها واژهها و عباراتی که به کار میروند، بلکه معنا و مفهوم آنها نیز به شکلی پنهانی و غیرمستقیم بیان شده است. همچنین، زیبایی و جلوهگری این مطلب در رنگ و شکل آن نهفته است.
هوش مصنوعی: در اینجا بهار نماد وحدت و یکی شدن است و هیچ نشانهای از دوگانگی وجود ندارد. افکار و تصورات در این فضا مانند آینهای شفاف هستند که زیباییها را به نمایش میگذارند.
هوش مصنوعی: نگاه تو چنان جذاب است که بر دل من و دنیای پیرامون اثر میگذارد. در حقیقت، دنیا در برابر زیبایی چشمان تو به هم پیوسته و مژههایت مانند سایهای است که بر این زیبایی میافکند.
هوش مصنوعی: دل خود را به شدت غمگین کردم و در آب، تصویر ناپایداری و احتمال را دیدم. قطرهٔ اشکم باعث شد که جهانی به وسعت دریا شکل بگیرد.
هوش مصنوعی: دل دیوانه ما را با اشکها به شدت تحت تأثیر قرار داد و بهگونهای آن را متزلزل کرد که حتی از آب هم سنگینیاش کم شد و اثرش محو گردید.
هوش مصنوعی: بهارستان پر از شوق و زیبایی است و گلها از حالت بینیازی و سرخوشی خود در حال خودآرایی و نمایش زیبایی هستند. به این معنا که همه چیز در این جهان به زیبایی و شکوه آراسته شده است.
هوش مصنوعی: اگر انسان بخواهد، میتواند از تصورات و محدودیتهای خود بگذرد، چرا که جهان بهگونهای است که همهچیز را در آغوش گرفته و امکانات بینهایتی دارد.
هوش مصنوعی: قصور و حور در خیالات و تصورات ما وجود دارند و واقعی نیستند. زمان و فرصت برای کسانی که آگاه و هوشیار هستند، حالتی از وصال و ارتباط دارد و نباید انتظار فردایی برای رسیدن به این نعمتها داشت.
هوش مصنوعی: به خاطر حالت سرمستی و یکنواختی عشق، به وجد آمدهام و دل به طرز عجیبی از خود بیخود شده است، گویی که تو در راهی و به زودی خواهی آمد.
هوش مصنوعی: هزاران آینه از شگفتی در قفس، طاووس را در خود جای دادهاند. اگر تو تنها یک بال خود را باز کنی، جهانی از تماشا به روی تو گشوده خواهد شد.
هوش مصنوعی: از تحریک و وسوسههای نفس، برای بیدل عمری را در نظر دارم که در آن پر پروانههای زیادی را میتوان دید که جنون پرواز قناریها را به نمایش میگذارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهار آمد من و هر روز نو باغی و نو جایی
به گشتن هر زمان عزمی به بودن هر زمان رایی
قدح پر باده رنگین به دست باده پیمایی
چو مرغ از گل به گل هر ساعتی دیگر تماشایی
نگاری با من و رویی نه رویی بلکه دیبایی
[...]
شبی تاری چو بیساحل دمان پر قیر دریائی
فلک چون پر ز نسرین برگ نیل اندوده صحرائی
نشیب و توده و بالا همه خاموش و بیجنبش
چو قومی هر یکی مدهوش و درمانده به سودائی
زمانه رخ به قطران شسته وز رفتن برآسوده
[...]
ایا بی حد و مانندی که بی مثلی و همتایی
تو آن بی مثل و بی شبهی که دور از دانش مایی
ز وهمی کز خرد خیزد تو زان وهم و خرد در وی
ز رایی کز هوا خیزد تو دور از چشم آن رایی
پشیمانست دل زیرا که تو اسرارها دانی
[...]
خرد را دوش میگفتم که ای اکسیر دانایی
همت بیمغز هشیاری همت بیدیده بینایی
چه گویی در وجود آن کیست کو شایستگی دارد
که تو با آب روی خویش خاک پای او شایی
کسی کاندر جهان بیهیچ استکمال از غیری
[...]
زهی اخلاق تو محمود همچون عقل و دانائی
زهی ایام تو مشکور همچون عهد برنائی
امام شرق رکن الدینکه سوی حضرتت دایم
خطاب انجم و چرخست مولانا و مولائی
اضافت با کف رادت ز گیتی گنج پردازی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.