ما را نه غروریست نه فرّی نه کلاهی
خاکیم به زیر قدم خویش نگاهی
آنجا که قناعت کند ایجاد تسلی
گرم است سرکوه به زیر پرکاهی
بر دولت بیدار ننازم چه خیالست
خوابیده بهم بخت من و چشم سیاهی
بر صد چمن هستیام افسانهٔ نازست
خواب عدم و سایهٔ مژگان گیاهی
از بردهٔ دل تا چه کشد سعی تأمل
چون خامه زنالم رسنی هشته به چاهی
یا رب تو تن آسانی جهدم نپسندی
میخواندم افسون نفس سوخته گاهی
زبن دشت سبکتازی فرصت ندمانید
گردی که توان بست به پیشانی آهی
آخر چو غبار نفس از هرزه دویها
رفتیم به باد و ننشستیم به راهی
گرد تری از جبههٔ شبنم نتوان برد
در آینهٔ ما عرقی کرده نگاهی
بیدل شدم و رَستم از اوهام تعین
آیینه شکستن به بغل داشت کلاهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس تواضع و قناعت شاعر است. او خود را خاکی و بیغرور معرفی میکند و به سادگی زندگی میکند. شاعر به خواب و بیداری بخت خود اشاره میکند و از وضعیت زندگی و تفاوتهای آن مینالد. او با استعارههایی چون چمن و آینه، به جهان هستی و وجود خود تأمل میکند و از رنجها و تلاشهایش برای فرار از قید و بند دنیا سخن میگوید. در نهایت، شاعر به سرنوشت و تلاشهای بینتیجه خود تأکید میکند و به این نتیجه میرسد که به رغم همه کوششها، همچنان تحت تأثیر حوادث بیرونی قرار دارد.
هوش مصنوعی: ما هیچ حس غروری نداریم و به عنوان انسان، ارج و مقام خاصی برای خود قائل نیستیم. تنها چیزی که برای ما اهمیت دارد، توجه به زیر پای خود و واقعیتهای موجود در زندگیمان است.
هوش مصنوعی: در جایی که انسان قناعت و رضایت داشته باشد، آرامش و دلگرمی احساس میشود، حتی اگر در شرایط سادهای زندگی کند.
هوش مصنوعی: من به سرنوشت بیدار و خوشایند خود افتخار نمیکنم، چرا که بخت من و آرزوهایم در خواب هستند و به خودشان نمیآیند.
هوش مصنوعی: در میان صد چمن، داستان زیبایی من جلوهگر است. این خواب عدم و سایههای مژگان گیاهی، به نوعی ناز و دلربایی مرا توصیف میکند.
هوش مصنوعی: از دل انسان چه مشقتها که کشیده میشود، مانند کسی که در پی خودداری و اندیشه است، اما در نهایت به نابودی میانجامد. زندگی او شبیه به گُلی است که در ته چاهی زندانی شده و نمیتواند به کمال خود برسد.
هوش مصنوعی: ای خدا، تو از تن آسانی من راضی نیستی. گاهی با دل سوختهام شعرهایی را میخواندم که ندا در دل داشت.
هوش مصنوعی: در دشتهای لم یزرع و بیثمر، فرصتی برای رسیدن به خوشبختیها وجود ندارد و آدمی نمیتواند به امیدهای بیپایه دل ببندد.
هوش مصنوعی: در پایان، هنگامی که نفس ما از بیهودگیها دور شد، راه را به دست باد سپردیم و به جایی نرسیدیم.
هوش مصنوعی: نمیتوان توجه و اثر شبنم را در آینهٔ وجود ما با هیچ چیز دیگری پاک کرد. هر نگاهی که به آن میاندازیم، نشانهای از آن را در خود دارد.
هوش مصنوعی: از دنیای خیال و توهم آزاد شدم، و در این حالت، شکستن تصویرِ خودم را با کلاهی در کنارش تجربه کردم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بر همه میران جهان یافته شاهی
می خور، که بد اندیش چنان شد که تو خواهی
می خواه، که بدخواه به کام دل تو گشت
وز بخت بد اندیش تو آورد تباهی
شد روزه و تسبیح و تراویح به یک جای
[...]
ای ماه سیه پوش تو روشن شده ماهی
هم شمع سرای من و هم پشت سپاهی
از قامت و قدّ تو برد سرو بلندی
وز حلقۀ زلف تو برد قیر سیاهی
جانم بصلاح آید از آن نوش لب تو
[...]
ای بر سر کتاب ترا منصب شاهی
منشی فلک داده بر این قول گواهی
جاه تو و اقطاع جهان یوسف و زندان
ذات تو و تجویف فلک یونس و ماهی
ناخورده مسیر قلمت وهن توقف
[...]
ای بر صفت یوسفیت حسن گواهی
ماننده یوسف شده در غربت شاهی
حسن تو ترا بی بخبری برده به تختی
مهر تو مرا بی گنهی کرده به چاهی
از لعل تو یک خنده و از عقل جهانی
[...]
رخ باز نهادم به سماوات الهی
تا بر سر گردون بزنم نوبت شاهی
رخت و خر خود را همه بگذاشتم اینجا
چون یار مسیحم، بسم این چهرهٔ کاهی
از من مطلب مهر خود، ای شاهد دنیا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.