گنجور

 
بیدل دهلوی

ما را نه غروری‌ست نه فرّی نه ‌کلاهی

خاکیم به ‌زیر قدم خویش نگاهی

آنجا که قناعت‌ کند ایجاد تسلی

گرم است سرکوه به زیر پرکاهی

بر دولت بیدار ننازم چه خیال‌ست

خوابیده بهم بخت من و چشم سیاهی

بر صد چمن هستی‌ام افسانهٔ نازست

خواب عدم و سایهٔ مژگان گیاهی

از بردهٔ دل تا چه ‌کشد سعی تأمل

چون خامه زنالم رسنی هشته‌ به چاهی

یا رب تو تن آسانی جهدم نپسندی

می‌خواندم افسون نفس سوخته گاهی

زبن دشت سبکتازی فرصت ندمانید

گردی‌ که توان بست به پیشانی آهی

آخر چو غبار نفس از هرزه دویها

رفتیم به باد و ننشستیم به راهی

گرد تری از جبههٔ شبنم نتوان برد

در آینهٔ ما عرقی ‌کرده نگاهی

بید‌ل شدم و رَستم از اوهام تعین

آیینه شکستن به بغل داشت کلاهی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

ای بر همه میران جهان یافته شاهی

می خور، که بد اندیش چنان شد که تو خواهی

می خواه، که بدخواه به کام دل تو گشت

وز بخت بد اندیش تو آورد تباهی

شد روزه و تسبیح و تراویح به یک جای

[...]

عنصری

ای ماه سیه پوش تو روشن شده ماهی

هم شمع سرای من و هم پشت سپاهی

از قامت و قدّ تو برد سرو بلندی

وز حلقۀ زلف تو برد قیر سیاهی

جانم بصلاح آید از آن نوش لب تو

[...]

انوری

ای بر سر کتاب ترا منصب شاهی

منشی فلک داده بر این قول گواهی

جاه تو و اقطاع جهان یوسف و زندان

ذات تو و تجویف فلک یونس و ماهی

ناخورده مسیر قلمت وهن توقف

[...]

سید حسن غزنوی

ای بر صفت یوسفیت حسن گواهی

ماننده یوسف شده در غربت شاهی

حسن تو ترا بی بخبری برده به تختی

مهر تو مرا بی گنهی کرده به چاهی

از لعل تو یک خنده و از عقل جهانی

[...]

اوحدی

رخ باز نهادم به سماوات الهی

تا بر سر گردون بزنم نوبت شاهی

رخت و خر خود را همه بگذاشتم اینجا

چون یار مسیحم، بسم این چهرهٔ کاهی

از من مطلب مهر خود، ای شاهد دنیا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه