گنجور

 
بیدل دهلوی

نگه از مستی چشم تو با ساغر کند بازی

حیا از رنگ تمکین تو با گوهر کند بازی

اگر بیند هجوم خط به دور شکّر لعلش

ز حسرت مور جوهر در دم خنجر کند بازی

به دوران تو گردون مهرهٔ سیاره می‌چیند

بفرما چشم فتان را که تا ابتر کند بازی

به بزم بیقراری مشرب عیش شرر دارم

من و اشکی ‌که چون اطفال با اخگر کند بازی

اگر تحریر خط دلفریبش سر کنم بیدل

زبان ‌کلک خشک من به مشک تر کند بازی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

از موج گریه ما بر فلک اختر کند بازی

ز شور قلزم ما در صدف گوهر کند بازی

عبث خورشید تابان می زند سرپنجه با آهم

سر خود می خورد شمعی که با صرصر کند بازی

ز زور باده من شیشه گردون خطر دارد

[...]

فیاض لاهیجی

نظرباز صف مژگانش با خنجر کند بازی

تماشایی تیغ ابرویش با سر کند بازی

نمایانست خال سبز در چین سر زلفش

بسان طفل هندویی که در چنبر کند بازی

من و یک نیم جان آن نیز نذر باختن دارم

[...]

بیدل دهلوی

به گلزاری که آن شوخ پری‌پیکر کند بازی

غبارم چون پر طاووس گل بر سر کند بازی

جهان دریای خون گردد اگر چشم سیه مستش

ز دست افشانی مژگان به ابرو سر کند بازی

گدایی کز سر کوی تو خاکی بر جبین مالد

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
قصاب کاشانی

بتی دارم که لعلش با لب کوثر کند بازی

خطش در صفحه آیینه با جوهر کند بازی

دلم را برده بازیگوش طفلی کز ره شوخی

دو چشم کافرش با مسجد و منبر کند بازی

بت خود کرده‌ام در کعبه دل کام‌بخشی را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه