الهی سخت بیبرگم به ساز طاعتاندوزی
همین یک الله الله دارم آن همگر تو آموزی
ز تشویش نفس بر خویش میلرزم ازین غافل
که شمع از باد روشن میشود هرگه تو افروزی
تجدد از بهارت رنگ گرداندن نمیداند
نفس هر پر زدن بیپرده دارد صبح نوروزی
سرانجام زبان آرایی من بود داغ دل
سیهکردم چو شمع آیینه از سعی نفس سوزی
درین وادیکه دل از آه مأیوسان عصا گیرد
چو شمع از خارهای پی سپر دارد قلاوزی
ز بی صبری درین مزرع تو قانع نیستی ورنه
تبسم میکشد سویت چوگندم محمل روزی
قباهای هنر از عیب جویی چاک شد بیدل
چو عریانی لباسی نیست گر مژگان بهم دوزی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از وضعیت روحی و دلنگرانیهای خود سخن میگوید. او به احساس تنهایی و ناامیدی در مقابل چالشهای زندگی اشاره کرده و از خدا میخواهد که او را هدایت و یاری کند. شاعر با تصویرسازی از شمع و باد، بر ناپایداری و تأثیرات خارجی بر روح خود تأکید میکند و میگوید که دلش داغ و پر از آتش سوزی است. او به تلاطمهای نفس و رنجی که از جستجوی هنر و زیبایی میکشد، اشاره میکند و در نهایت، از بیصبری خود نگران است و به عدم قناعت و آرامش در زندگی نیز اشاره دارد. در کل، شعر به عمق احساسات انسانی و جستجوی معنای زندگی میپردازد.
هوش مصنوعی: خداوند، در سختی و بیتابیام، تنها به تو و بندگیات چنگ میزنم. فقط همین یک ذکر "یا الله" را دارم و اگر تو بخواهی، هر چه میخواهم را بیاموز.
هوش مصنوعی: از نگرانی دربارهی خودم میلرزم، غافل از این که شمع تنها زمانی روشن میشود که باد آن را بیافروزد. هر بار تو روشنایی میبخشی.
هوش مصنوعی: تجدد و نوگرایی نمیتواند بهاری باشد که در آن رنگهای شاد و زیبا وجود داشته باشد. هر پرواز و حرکتی که بدون قید و شرایط باشد، مانند صبح نوروزی، پر از روشنایی و تازگی است.
هوش مصنوعی: در نهایت، سخنوری من تنها عذاب دل من راافزایش داد، مانند شمعی که به خاطر سوزانیدن خود، نورش را در آینه میبیند.
هوش مصنوعی: در این سرزمین، دلها از ناامیدی و آههای مایوسان رنج میبرند، مانند شمعی که از خارهای موجود در مسیر خود محافظت میکند.
هوش مصنوعی: اگر صبر داشتی، میتوانستی از نعمتهای این زمین بهرهمند شوی؛ چون مانند گندم که در زمان مناسب شکوفا میشود، روزی به سمت تو میآید و نوید سعادت را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: لباسی که به زیبایی هنر دوخته شده، از سرزنشها و عیبجوییها پاره و خراب شده است. بیدل، وقتی که در تنهایی خود احساس عریانی میکند، متوجه میشود که اگر مژگانش را به هم بدوزد، باز هم چیزی در برابر عیبها و کاستیها نخواهد داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به پیروزی شدی شاها که بازآیی به پیروزی
سر هرکس تو افرازی دل هرکس تو افروزی
امیران چون شب تارند و تو ماننده روزی
نگردد از تو هرگز دور بهروزی و پیروزی
به رسم خسروان باشی و کین راستان توزی
[...]
هوس پخته ست این پروانه بهر خویشتن سوزی
بیا و خانه روشن کن ز بهر مجلس افروزی
چه آتش می زنی زینسانم، ای دور از تو چشم بد
دل و جان است آخر نی سپند است این که می سوزی
گر از بی مهری چشمت گله کردم بنامیزد
[...]
ز سودای رخ و زلفش، غمی دارم شبانروزی
مرا صبح وصال او، نمیگردد شبی روزی
نسیم صبح پیغامی به خورشیدی رسان از ما
که با یاد جمال او، شب ما میکند روزی
بجز از سایه سروش، مبادم هیچ سرسبزی!
[...]
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
چو گل گر خردهای داری خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی
ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است
[...]
وصالت عمر جاوید است و بخت سعد و فیروزی
مبارک صبح و شام آن، که شد وصل تواش روزی
بیا ای رشک ماه و خور! شبی با ما به روز آور
که داد اندیشه زلفت شبم را صورت روزی
مکن دعوت به شبخیزی و تسبیح، ای خرد ما را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.