گنجور

 
قصاب کاشانی

بتی دارم که لعلش با لب کوثر کند بازی

خطش در صفحه آیینه با جوهر کند بازی

دلم را برده بازیگوش طفلی کز ره شوخی

دو چشم کافرش با مسجد و منبر کند بازی

بت خود کرده‌ام در کعبه دل کام‌بخشی را

که در دیر و حرم با مؤمن و کافر کند بازی

خیال خال رخسار کسی در آتشم دارد

که آهم در جگر چون دود در مجمر کند بازی

به مژگانش دلم سرگرم بازی گشته می‌ترسم

ز بی‌پروایی طفلی که با خنجر کند بازی

به من پیموده می کافر سیه‌مستی که در مجلس

نگه در دیده‌اش چون باده در ساغر کند بازی

به هنگام تبسّم خال لعل دل‌فریب او

به هندوبچه‌ای ماند که با شکّر کند بازی

به صد شوخی رود طفل سرشکم تا سر مژگان

به یاد لعل او با رشته گوهر کند بازی

به بازیگاه طفلی برده‌ام قصاب بازی را

که تیغ ابروی خون‌ریز او با سر کند بازی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

از موج گریه ما بر فلک اختر کند بازی

ز شور قلزم ما در صدف گوهر کند بازی

عبث خورشید تابان می زند سرپنجه با آهم

سر خود می خورد شمعی که با صرصر کند بازی

ز زور باده من شیشه گردون خطر دارد

[...]

فیاض لاهیجی

نظرباز صف مژگانش با خنجر کند بازی

تماشایی تیغ ابرویش با سر کند بازی

نمایانست خال سبز در چین سر زلفش

بسان طفل هندویی که در چنبر کند بازی

من و یک نیم جان آن نیز نذر باختن دارم

[...]

بیدل دهلوی

به گلزاری که آن شوخ پری‌پیکر کند بازی

غبارم چون پر طاووس گل بر سر کند بازی

جهان دریای خون گردد اگر چشم سیه مستش

ز دست افشانی مژگان به ابرو سر کند بازی

گدایی کز سر کوی تو خاکی بر جبین مالد

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه