گنجور

 
بیدل دهلوی

به گلزاری که آن شوخ پری‌پیکر کند بازی

غبارم چون پر طاووس گل بر سر کند بازی

جهان دریای خون گردد اگر چشم سیه مستش

ز دست افشانی مژگان به ابرو سر کند بازی

گدایی کز سر کوی تو خاکی بر جبین مالد

به تاج کیقباد و افسر قیصر کند بازی

عرق بر عارضت هر جا بساط شبنم آراید

نگه در خانهٔ خورشید با اختر کند بازی

قلم هرگه به وصف نیش مژگان تو پردازد

چو خون جسته مضمون در رگ نشتر کند بازی

مخور جام فریب از نقش صورتخانهٔ گردون

به لعبت‌باز بنگر کز پس چادر کند بازی

دل از ساز طرب بالیدن ننگست ازین غافل

که از افراط شوخی طفل را لاغر کند بازی

مرا از ششجهت قید است و خوش آزاد می‌گردم

کم افتد مهره‌ای زینسان که در ششدر کند بازی

ز بس پیچیده است آفاق را بی‌مهری گردون

عجب گر طفل هم در دامن مادر کند بازی

کتاب عرض جاهت تا ورق گرداند در جایی

زهی غافل که با نقش دم اژدر کند بازی

وداع بیقراری می‌کند چون شعله پروازت

هوس بگذار تا چندی به بال و پرکند بازی

من از سر باختن بیدل چه اندیشم درین میدان

که طفل اشک هم بر نیزه و خنجر کند بازی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

از موج گریه ما بر فلک اختر کند بازی

ز شور قلزم ما در صدف گوهر کند بازی

عبث خورشید تابان می زند سرپنجه با آهم

سر خود می خورد شمعی که با صرصر کند بازی

ز زور باده من شیشه گردون خطر دارد

[...]

فیاض لاهیجی

نظرباز صف مژگانش با خنجر کند بازی

تماشایی تیغ ابرویش با سر کند بازی

نمایانست خال سبز در چین سر زلفش

بسان طفل هندویی که در چنبر کند بازی

من و یک نیم جان آن نیز نذر باختن دارم

[...]

بیدل دهلوی

تبسم از لبت چون موج در گوهر کند بازی

نسیم از طره‌ات چون فتنه در محشر کند بازی

فلک بر مهره‌های ثابت و سیار می‌لرزد

مبادا گردش آن چشم شوخ ابتر کند بازی

قدح لبریز حیرت‌ گردد و مینا به رقص آید

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
قصاب کاشانی

بتی دارم که لعلش با لب کوثر کند بازی

خطش در صفحه آیینه با جوهر کند بازی

دلم را برده بازیگوش طفلی کز ره شوخی

دو چشم کافرش با مسجد و منبر کند بازی

بت خود کرده‌ام در کعبه دل کام‌بخشی را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه