گنجور

 
بیدل دهلوی

به یأس هم نپسندید ننگ بیکاری

دل شکستهٔ ماکرد ناله معماری

در آن بساط ‌که موجود بودن‌ست غرض

چو ذره اندکی ما بس است بسیاری

به رنگ غنچه درین باغ بیدماغان را

نسیم درد سر و شبنم است سر باری

خدنگ ناله که از جوش نه فلک گذرد

منش به داغ جگر می‌کنم سپرداری

سرم به خدمت هستی فرو نمی‌آید

نفس به گردنم افتاد و کرد زناری

چه سحر کرد ندانم نگاه جادویت

که مرده است جهانی به ذوق بیماری

در آرزوی دهان تو بسکه دلتنگم

نفس به سینهٔ من ره برد به دشواری

جهانی از نم چشمم مگر به توفان رفت

به بحرش ای مژه‌ام بیش ازبن نیفشاری

دگر چو سایه‌ام از خانمان چه می‌پرسی

نشسته‌ام به غبار شکسته دیواری

نگاه اگر نشود صرف تار و پود تمیز

سر برهنه ‌کند چون حباب دستاری

ز هرزه تازی اگر بگذرد سرشک خوش است

گهر شود چو نشیند ز قطره سیاری

کجاست‌ گوهر دیگر محیط عرفان را

مگر ز جیب تامل سری برون آری

طلسم غنچه هجوم بهار در قفس است

به خون نشین و طرب‌کن اگر دلی داری

چه جلوه‌ها که نشد فرش حیرتم بیدل

صفای خانهٔ آیینه داشت همواری

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

مرا به ناله و زاری همی‌بیازاری

جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری

تو را به جان و تن خویشتن خریدارم

مرا به قول بداندیش می‌بیازاری

به جان شیرین مهر تو را خریدارم

[...]

امیر معزی

نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری

نیافرید خدای جهان تو را یاری

خجسته آمد دیدار تو به عالم بر

خدایگان چو تو باید خجسته دیداری

تو راست مُلک و سزاوار آن تویی به یقین

[...]

وطواط

ز عشقت ای عمل غمزهٔ تو خون خواری

بسی کشید تن مستمند من خواری

مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان

چگونه عیشی؟ با صد هزار دشواری

بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
عین‌القضات همدانی

در آی جانا با من به کار اگر یاری

وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری

نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو

تو را سلامت بادا مرا نگوساری

مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

اگر مدیحت گویم نیابم از تو عطا

وگر نگویمت از من همی بیازاری

اگرت گویم بخل واگر نگویم خشم

چه عادتست که تو میرخواره زن داری

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جمال‌الدین عبدالرزاق
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه