گنجور

 
بیدل دهلوی

برآرد گَرَم آتش‌ دل زبانه

شودگرد بال سمندر زمانه

گشایم‌گر از بیخودی شست آهی

کنم قبهٔ چرخ زنبور خانه

به صد لاف وارستگی صید خویشم

نبرده‌ست پروازم از آشیانه

چراغ ادبگاه بزم خیالم

نمی‌بالد از آتش من زبانه

درین دشت خلقی زخود رفت اما

ندانست سر منزلی هست یا نه

فلک نقش نام که خواهد نشاندن

به این خ‌اتم صد نگین در میانه

صدف‌وار تا یک گهر اشک داری

ازبن آسیاها مجو آب و دانه

دو روزی‌کزین ما و من مست نازی

به خواب عدم ‌گفته باشی فسانه

کف پوچ مغزی مکن فکردریا

که هر جا تویی نیست غیر از کرانه

قیامت خرو شست بنیاد امکان

ازین ساز نیرنگ انسان ترانه

دمیده‌ست از آب منی مشت خاکی

به صد سخت جانی چو سنگ از مثانه

محال است پروازت از دام زلفش

اگر جمله تن بال‌گردی چو شانه

به پی‌ری‌کشیدیم رنج جوانی

سحر می‌کند گل خمار شبانه

اگر گشت باغ است و گر سیر صحرا

روانیم از خود به چندین بها نه

غبار جسد چشم بند است بیدل

چو دیوارت افتاد صحراست خانه

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

ایا گشته غره به مکر زمانه

ز مکرش به دل گشتی آگاه یا نه

یگانهٔ زمانه شدی تو ولیکن

نشد هیچ کس را زمانه یگانه

زمانه بسی پند دادت، ولیکن

[...]

انوری

خرد دوش از من بپرسید و گفتا

که ای پیش نطق تو منطق فسانه

بگو چیست آن طرفه صیاد دلها

که از لفظ و معنیش دامست و دانه

دلم گفت خاموش تا من بگویم

[...]

حکیم نزاری

میان من و دوست چون شد یگانه

نماند به جز دوست کس در میانه

چو با دوست افتاد کار از دو جانب

دویی جمله معدوم شد در یگانه

چو بیرون از او نیست از خود چه لافی

[...]

جامی

مغنی به آواز چنگ و چغانه

چه خوش گفت وقت صبوح این ترانه

که ای خواجه برخیز کانفاس عمرت

بود مایه دولت جاودانه

درین بزمگه چند غافل نشینی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه