ایا گشته غره به مکر زمانه
ز مکرش به دل گشتی آگاه یا نه
یگانهٔ زمانه شدی تو ولیکن
نشد هیچ کس را زمانه یگانه
زمانه بسی پند دادت، ولیکن
تو می در نیابی زبان زمانه
نبینی همی خویشتن را نشسته
غریب و سپنجی به خانهٔ کسانه
بگفتند کاین خانه مر بوفلان را
به میراث ماند از فلان و فلانه
تو را گر همی پند خواهی گرفتن
زبان فلان و فلانه است خانه
چو خانه بماند و برفتند ایشان
نخواهی تو ماندن همی جاودانه
نخواهد همی ماند با باد مرگی
بدین خرمن اندر نه کاه و نه دانه
پدرت و برادرت و فرزند مادر
شدهستند ناچیز و گشته فسانه
تو پنجاه سال از پس عمر ایشان
فسانه شنودی و خوردی رسانه
در این ره گذر چند خواهی نشستن؟
چرا برنخیزی، چه ماندت بهانه؟
دویدی بسی از پس آرزوها
به روز جوانی چو گاو جوانه
کشان دامن اندر ده و کوی و برزن
زنان دست بر شعرها و زمانه
چه لافی که من یک چمانه بخوردم؟
چه فضل است پس مر تو را بر چمانه؟
به شهر تو گرچه گران است آهن
نشائی تو بیبند و بیزاو لانه
کنون پارسائی همی کرد خواهی
چو ماندی به سان خری پیر و لانه
چگونه شود پارسا، مرد جاهل؟
همی خیره گربه کنی تو به شانه
چو دانش نداری تو، در پارسائی
به سان لگامی بوی بیدهانه
بس است این که گفتمت، کافزون نخواهد
چو تازی بود اسپ یک تازیانه
به هنگام آموختن فتنه بودی
تو دیوانهسر بر ترنگ چغانه
چو خر بیخرد زانی اکنون که آنگه
به مزد دبستان خریدی لکانه
کنون لاجرم چون سخن گفت باید
بماند تو را چشم بر آسمانه
بدانی چو درمانی آنگه کز آنجا
نه بربط رهاند تو را نه ترانه
بیاموز اگر پارسا بود خواهی
مکن دیو را جان خویش آشیانه
به دانش گرای و در این روز پیری
برون افگن از سر خمار شبانه
بباشی، اگر دل به دانش نشانی
به اندک زمانی، به دانش نشانه
به دانش بیلفنج نیکی کز اینجا
نیایند با تو نه خانه نه مانه
خدای از تو طاعت به دانش پذیرد
مبر پیش او طاعت جاهلانه
گر از سوختنرست خواهی همی شو
به آموختن سر بنه بر ستانه
کرانه کن از کار دنیا، که دنیا
یکی ژرف دریاست بس بیکرانه
گمان کسی را وفا ناید از وی
حکیمان بسی کردهاند این گمانه
چو نیک و بدش نیست باقی چه باشی
به نیک و بدش غمگن و شادمانه؟
جهان خانهٔ راستان نیست، راهت
بگردان سوی خانهٔ راستانه
تو را خانه دین است و دانش، درون شو
بدان خانه و سخت کن در به فانه
مکن کاهلی بیشتر زین که ناگه
زمانه برون گیردت زین میانه
سخنهای حجت به عقل است سخته
مگردان ترازوی او را زبانه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نقد زندگی و رفتار انسانها در برابر زمان و شرایط روزگار میپردازد. شاعر از فردی میخواهد که به دقت به پندهای زمانه توجه کند و از غفلت و سستی دست بردارد. او اشاره میکند که هر چه در جهان هستی باقی نمیماند و وابستگی به دنیا بیفایده است. شاعر به انسان یادآوری میکند که خانواده و نزدیکان نیز روزی خواهند رفت و آنچه باقی میماند دانش و فهم است.
شاعر به روشنی بیان میکند که برای دستیابی به پاکی و پارسایی، باید به آموختن و دانشاندوزی گرایش پیدا کرد. او از جوانان میخواهد که در مسیر آرزوهای خود بهخوبی و علم توجه کنند تا روزی در روزهای پیری دچار افسوس نشوند. در نهایت، پیام اصلی این است که تنها چیز ارزشمند در زندگی دانش و دیانت است و افراد باید به آن توجه ویژه داشته باشند.
هوش مصنوعی: آیا تو که به فریبهای زمانه دل خوش کردهای، از نقشههای او آگاه شدهای یا هنوز بیخبر هستی؟
هوش مصنوعی: تو در این زمانه بینظیر و استثنایی هستی، اما هیچکس دیگر نتوانسته به این درجه از یگانگی برسد.
هوش مصنوعی: زندگی و روزگار به تو درسهای زیادی داده است، اما تو هنوز نمیتوانی پیام و سخن روزگار را درک کنی.
هوش مصنوعی: انسان نباید خود را بیخبر و دور از دیگران ببیند، در حالی که در میان افرادی که به آنها تعلق دارد، نشسته است و احساس تنهایی میکند.
هوش مصنوعی: گفتند که این خانه به بوفلان به ارث رسیده است از فلان و فلانه.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی نصیحتی دریافت کنی، به سخن کسانی که تجربه و دانش بیشتری دارند گوش بده.
هوش مصنوعی: اگر کسانی که در خانه بودند، بروند و leave شود، تو نیز نخواهی ماند و در این جا به صورت جاودانه زندگی نخواهی کرد.
هوش مصنوعی: دوام و ماندگاری چیزی در برابر باد زندگی و زمان ممکن نیست؛ در این مزرعه نه کاه باقی میماند و نه دانهای، همه چیز در مینوردد و از بین میرود.
هوش مصنوعی: پدر و برادر و فرزند مادر، حالا هیچقدر ارزش ندارند و مثل داستانی کهنه شدهاند.
هوش مصنوعی: تو پنجاه سال به داستانها و روایتهای زندگی آنها گوش دادی و از آنها لذت بردی.
هوش مصنوعی: در این مسیر، برای چه مدت قصد داری بروی و بایستی؟ چرا بلند نمیشوی و ادامه نمیدهی، چه دلیلی باقی مانده برای توقف؟
هوش مصنوعی: در روزهای جوانی، به دنبال آرزوها و خواستههایت خیلی تلاش کردی، مثل گوسالهای که پرانرژی و سرشار از انگیزه است.
هوش مصنوعی: زنان در کوچه و بازار با دامنهایشان در حال رفتوآمد هستند و دست به شعر و زمانه میزنند.
هوش مصنوعی: چرا من باید به خودم مغرور باشم که یک چمانه (نوعی میوه) خوردم؟ پس این چه فضیلتی برای تو دارد که چمانهای را خوردهای؟
هوش مصنوعی: به خاطر تو، اگرچه ورودم به این شهر سخت و دشوار است، اما جایگاه من در دل اینجا هیچ محدودیتی ندارد و میتوانم به راحتی در آن جا زندگی کنم.
هوش مصنوعی: اکنون که میخواهی فرد با تقوایی باقی بمانی، اگر چنانچه مثل یک الاغ پیر و بیتحرک بمانی، چه فایدهای دارد؟
هوش مصنوعی: چطور ممکن است کسی که نادان است، شخصی پارسا و دیندار باشد؟ مانند این است که تو سعی کنی گربهای را به شانهات خیره کنی.
هوش مصنوعی: اگر دانش کافی نداری، در راه virtuous بودن مانند اسبی هستی که دهنه ندارد و نمیتواند به درستی هدایت شود.
هوش مصنوعی: کافی است که به تو گفتم، دیگر نیازی به بیشتر نیست؛ مانند اینکه اسب عربی تنها به یک تازیانه نیاز دارد تا به حرکت درآید.
هوش مصنوعی: در زمانی که مشغول یادگیری بودی، همواره در حال شور و هیجان بودی و سر به دنیای جنونآمیز موسیقی و شادی میزدی.
هوش مصنوعی: زمانی که مثل یک الاغ بیخبر و نادان به مدرسه رفتی و درس خواندی، حالا به خاطر آن زحمات باید پاداش دریافت کنی.
هوش مصنوعی: حال که باید سخن گفت، لازم است که تو به آسمان نگاه کنی.
هوش مصنوعی: وقتی که به درمان دست یابی، دیگر نه ساز و نه آهنگ نمیتوانند تو را از آنجا دور کنند.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی پارسا و نیکوکار باشی، باید یاد بگیری که به دیو و شرارتها اجازه ندهی در جانت جا بگیرند.
هوش مصنوعی: به علم و دانش روی آور و در این روزهای پیری، بحران و غمهای شبانه را از خود دور کن.
هوش مصنوعی: اگر اراده کنی و دل به یادگیری و علم بدهی، در مدت کوتاهی نشانههای علم و دانش را خواهی دید.
هوش مصنوعی: با دانش و آگاهی نیکو، به زندگی راهی پیدا کن که پس از مرگ هیچ چیزی از تو باقی نماند، نه مکانی و نه یادگاری.
هوش مصنوعی: خداوند از تو میخواهد که با دانش و آگاهی به او اطاعت کنی، نه اینکه فقط به صورت نادان و بدون فهم دستورات او را انجام دهی.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از آتش سوختن نجات یابی، پس به یادگیری و تجربه دست بزن و سر خود را بر اساس آموزهها و راهها قرار بده.
هوش مصنوعی: بهتر است از دغدغههای دنیوی فاصله بگیریم، زیرا دنیا مانند دریایی عمیق و بیپایان است که نمیتوان به انتهای آن رسید.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد کسی نتواند به وفای دل او اعتماد کند، زیرا حکیمان بسیاری به این فکر رسیدهاند.
هوش مصنوعی: وقتی که هیچ چیز از خوبی و بدی باقی نمیماند، چرا باید به خوبی و بدی فکر کنی و خودت را خوشحال یا ناراحت کنی؟
هوش مصنوعی: دنیا جای واقعی نیکوکاران نیست، پس مسیرت را به سمت خانهٔ نیکوکاران تغییر بده.
هوش مصنوعی: درون خانهای که به دین و علم تعلق دارد برو و در آنجا به تقویت و استحکام پرداز.
هوش مصنوعی: بیتوجهی و سهلانگاری نکن، زیرا ممکن است ناگاه فرصتها و زمانه از دستت برود و تو را از این وضعیت خارج کند.
هوش مصنوعی: حرفهای حجت با عقل سنجیده میشود، پس به او بیتوجهی نکن و معیاری برای سنجش درست و نادرست قرار بده.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خرد دوش از من بپرسید و گفتا
که ای پیش نطق تو منطق فسانه
بگو چیست آن طرفه صیاد دلها
که از لفظ و معنیش دامست و دانه
دلم گفت خاموش تا من بگویم
[...]
میان من و دوست چون شد یگانه
نماند به جز دوست کس در میانه
چو با دوست افتاد کار از دو جانب
دویی جمله معدوم شد در یگانه
چو بیرون از او نیست از خود چه لافی
[...]
چو بنشست بر تخت قطب زمانه
که چون قطب بادش بقا جاودانه
مغنی به آواز چنگ و چغانه
چه خوش گفت وقت صبوح این ترانه
که ای خواجه برخیز کانفاس عمرت
بود مایه دولت جاودانه
درین بزمگه چند غافل نشینی
[...]
کشد گر به صورت ز دل صد زبانه
به معنی بود نور آتش یگانه
مکن روی در قبله بی صدق نیت
که رسوا کند تیر کج را نشانه
برون آی از جسم خاکی به همت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.