گنجور

 
بیدل دهلوی

لباس ‌کعبه پوشید از خط مشکین عذار او

نگه را این زمان فرض است طوف لاله‌زار او

بهارم ‌کرد ذوق محرم فتراک او بودن

به خون خویش چندین رنگ می‌نازد شکار او

مرادی نیست غیر از حاصل چشم سفید اینجا

شب حسرت پرستان را سحرکرد انتظار او

به این سامان تمکین دارد آهنگ شکار دل

که پنداری حنا بسته‌ست دست بهله‌دار او

به داغی آشناگشتیم مفت عیش موهومی

در ین‌گلشن ‌گلی چیدیم ما هم از بهار او

ز تکلیف دم تیغش خجالت می‌کشم ورنه

سر سودایی دارم ‌که بی‌مغزی‌ست بار او

حیا می‌خواهد از ما نازک‌اندامی که از شرمش

دو عالم چشم پوشد تا شود یک جامه‌وار او

وطن گر مایهٔ افسردن است آوارگی خوشتر

ز نومیدی گداز سنگ می‌خواهد شرار او

جهانی برد داغ حسرت رنگ قبول اینجا

دلی آورده‌ام من هم به امید نثار او

ز آفات زمان بیدل خدایش در امان دارد

بیاگرد سرش گردیم تا گردد حصار او

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فضولی

اگر بگذشت مجنون من بماندم یادگار او

وگر شد کوهکن هم من کمر بستم به کار او

نمی خواهم که میرد در رهت اغیار می ترسم

شود خاک و در آید باز در چشمم غبار او

بآب دیده ام افتاد عکس نوک مژگانش

[...]

صائب تبریزی

نگردد بی صفا از خط لب گوهرنثار او

که می شوید سیاهی را عقیق آبدار او

سهی سروی که چشم من سفید از انتظارش شد

ز تمکین برنمی خیزد غبار از رهگذار او

شود چون ناف آهو مشک خون در حلقه چشمش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
بیدل دهلوی

به این موهومی‌ام یا رب‌ که‌ کرد آیینه‌دار او

تحیر تا کجا گیرد ز صفر من شمار او

سراغ خویش یابم تا ره تحقیق او گیرم

مرا در خود نهان دارد جمال آشکار او

حریف ساغر خورشید پیمایی‌ که می‌گردد

[...]

طغرل احراری

بتی دارم که صد میخانه باشد در کنار او

بتان را فرض باشد سجده طواف مزار او

نباشد باغ امکان را گلی همچون گل رویش

اگر چندی که نشکفتست یک گل از هزار او

گلوی تشنه‌ام می‌خواهد آبی از دلم تیغش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه