لباس کعبه پوشید از خط مشکین عذار او
نگه را این زمان فرض است طوف لالهزار او
بهارم کرد ذوق محرم فتراک او بودن
به خون خویش چندین رنگ مینازد شکار او
مرادی نیست غیر از حاصل چشم سفید اینجا
شب حسرت پرستان را سحرکرد انتظار او
به این سامان تمکین دارد آهنگ شکار دل
که پنداری حنا بستهست دست بهلهدار او
به داغی آشناگشتیم مفت عیش موهومی
در ینگلشن گلی چیدیم ما هم از بهار او
ز تکلیف دم تیغش خجالت میکشم ورنه
سر سودایی دارم که بیمغزیست بار او
حیا میخواهد از ما نازکاندامی که از شرمش
دو عالم چشم پوشد تا شود یک جامهوار او
وطن گر مایهٔ افسردن است آوارگی خوشتر
ز نومیدی گداز سنگ میخواهد شرار او
جهانی برد داغ حسرت رنگ قبول اینجا
دلی آوردهام من هم به امید نثار او
ز آفات زمان بیدل خدایش در امان دارد
بیاگرد سرش گردیم تا گردد حصار او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل از زیباییهای عشق و دوستی سخن میگوید و به احساساتی که از دیدن محبوب و زیباییهای او به وجود میآید، اشاره میکند. شاعر با تشبیهات مختلف بیان میکند که چگونه عشق او را تحت تأثیر قرار داده و در دلش هیچ آرزویی جز دیدار معشوق نیست. او به حالتی از امید و انتظار میرسد که در میان زیباییها و آلام دوری از معشوق، حسرتی عمیق حس میکند و در عین حال از زیباییهای عشق لذت میبرد. شاعر همچنین از دلبستگی و وابستگی به عشق و زیباییهای آن سخن میگوید و به داغ حسرتی که بر دل دارد، اشاره میکند. در نهایت، او به اهمیت محبت و دوستی در زندگی اشاره کرده و خواهان حفاظتی از معشوق خود است.
هوش مصنوعی: چهرهاش مانند لباس مقدس کعبه است و زیباییاش به قدری دلربا شده که حالا لازم است به دور او گردش کنیم، مانند اینکه در میان باغی پر از گل لاله در حال چرخیدن هستیم.
هوش مصنوعی: بهار زندگیام با شور و شوقی که از آشنایی با او به دست آوردهام، سرشار است. او با جذابیتهایش همچون یک شکار غافلگیرکننده، من را به خود میکشاند و من براساس عشق و احساساتام به او رنگ میزنم.
هوش مصنوعی: مرادی جز نتیجه انتظار نیست، در اینجا شب کسانی که با حسرت زندگی میکنند، با امید به او صبح میشود.
هوش مصنوعی: دل به شکار آمده و در این سرزمین آرام گرفته است، گویی که دست تیرانداز با حنا تزیین شده است.
هوش مصنوعی: ما با غم و درد آشنا شدیم و در این باغ زیبا، از لذتهای فریبنده بهرهای بردیم و ما نیز از بهار و زیباییهای آن گل چیدیم.
هوش مصنوعی: از اینکه زیر تیغ او هستم خجالت میکشم، در حالی که در ذهنم محبت و جنون او جا دارد، حتی اگر این عشق بیفایده باشد.
هوش مصنوعی: حیا و شرم به گونهای است که وجود لطیف و زیبا را میطلبد، بهطوری که به خاطر این حیا، دو جهان از آن چشم میپوشند تا اینکه آن وجود مثل یک لباس ساده و شیک درآید.
هوش مصنوعی: اگر وطن باعث غم و ناراحتی است، بهتر است در بیخانمانی زندگی کرد تا اینکه در ویرانی و ناامیدی بود. برای روشن شدن آتش امید، مانند سنگی سخت، به گرما و انرژی نیاز است.
هوش مصنوعی: دنیایی از حسرت و آرزو را با خود دارم، اما در اینجا دلی آوردهام که امیدوارم بتوانم آن را برای او تقدیم کنم.
هوش مصنوعی: به خاطر خطرات و مشکلات زمان، از خدا بخواهیم که او را محفوظ بدارد. بیایید دور او بگردیم تا امنیت و حفاظتی برایش ایجاد کنیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر بگذشت مجنون من بماندم یادگار او
وگر شد کوهکن هم من کمر بستم به کار او
نمی خواهم که میرد در رهت اغیار می ترسم
شود خاک و در آید باز در چشمم غبار او
بآب دیده ام افتاد عکس نوک مژگانش
[...]
نگردد بی صفا از خط لب گوهرنثار او
که می شوید سیاهی را عقیق آبدار او
سهی سروی که چشم من سفید از انتظارش شد
ز تمکین برنمی خیزد غبار از رهگذار او
شود چون ناف آهو مشک خون در حلقه چشمش
[...]
به این موهومیام یا رب که کرد آیینهدار او
تحیر تا کجا گیرد ز صفر من شمار او
سراغ خویش یابم تا ره تحقیق او گیرم
مرا در خود نهان دارد جمال آشکار او
حریف ساغر خورشید پیمایی که میگردد
[...]
بتی دارم که صد میخانه باشد در کنار او
بتان را فرض باشد سجده طواف مزار او
نباشد باغ امکان را گلی همچون گل رویش
اگر چندی که نشکفتست یک گل از هزار او
گلوی تشنهام میخواهد آبی از دلم تیغش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.