شمعسان چشمی کز اشکِ آتشین تر میکنم
گردن مینا به دستم مِی به ساغر میکنم
شعلهها را سِیر خاکستر عروجی دیگر است
جمله پروازم اگر سر در تهِ پر میکنم
گر بخوانم قصهٔ عیشِ تهی از خود شدن
عالمی را بهر این کشتی قلندر میکنم
دستگاه قطع امید دو عالم سرکشی است
چون دم شمشیر پهلویی که لاغر میکنم
مرگ میخندد به فهم غافل من تا ابد
بی تو گر یک لحظه خود را زنده باور میکنم
گر همه تنهایی اقبال است ننگ اختری است
گریه بر حال یتیمیهای گوهر میکنم
صدنیستان نالهٔ بیمار دارد در بغل
آن نمی کز بوریایش فکر بستر میکنم
پُر تبهکارم مپرس از معبد توفیق من
بیشتر غسل از فشار دامن تر میکنم
چون خط پرگار میباید زمینگیرم گذشت
زیر پا میآیدم سر گر رهی سر میکنم
چشم یعقوبم که در راه نسیم پیرهن
بوی گل پرورده بادامی مُقَشّر میکنم
دامن مقصود صبحم پُر بلند افتاده است
دست بر خود میفشانم گرد دیگر میکنم
هیچکس بیدل رهین منت راحت مباد
کوه میگردد همه گر سایه بر سر میکنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر با استفاده از تمثیلها و تصاویر زیبا احساسات عمیق خود را نسبت به عشق، تنهایی و مرگ بیان میکند. او از شمعی صحبت میکند که میخواهد با اشکهایش شعلهور شود و با این کار مینا (نماد عشق) را در میانه ساغر قرار دهد. شاعری در مییابد که با هر لحظهی زندگیاش، به شدت با مرگ دست و پنجه نرم میکند و از یادآوری تنهایی و یتیمی مینالد. او به تضاد امید و ناامیدی اشاره کرده و از دنیای زودگذری سخن میگوید که در آن، عشق و غم دست به دست هم میدهند. در نهایت، شاعر آرزو میکند که خود را از بار رنج و فشار رها سازد و به دنبال معنا و آرامش باشد.
هوش مصنوعی: چشم من مانند شمعی در آتش اشک میسوزد و من گردن مینا (پیک و جام) را به دست میگیرم تا شرابی در ساغر بریزم.
هوش مصنوعی: شعلهها به خاکستر تبدیل میشوند و این نشان دهنده این است که به سوی مرحلهای جدید از زندگی میروم. اگر با تمام وجود به پرواز رفتهام، به این دلیل است که میخواهم بال و پر خود را پر کنم و به عرش برسم.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم داستان لذتی را که از خودگذشتگی و رهایی حاصل میشود برای جهانیان بازگو کنم، برای این کار تمام تلاش خود را میکنم.
هوش مصنوعی: امید و آرزوهای دنیا و آخرت را نمیتوان به سادگی از دل برداشت، مانند اینکه شخصی بخواهد با ضربهای شمشیر را خنثی کند. این به نوعی به سرکشی و دشواری در کنار گذاشتن آرزوها اشاره دارد.
هوش مصنوعی: مرگ به نادانی من میخندد، زیرا اگر یک لحظه خودم را زنده احساس کنم، برای همیشه بدون تو خواهم بود.
هوش مصنوعی: اگر همهچیز به دست تقدیر و سرنوشت باشد، جای افسوس دارد که باید بر حال یتیمانی که از نعمتها بیبهرهاند، گریه کرد.
هوش مصنوعی: بیمار به طور پنهانی نالهای از درد و رنج خود دارد و در حالی که بر بستر خوابش دراز کشیده، فکر میکند که چطور میتواند به راحتی خود را در آغوش بگیرد و درمانی برای دردهایش بیابد.
هوش مصنوعی: نگران نباش، من به اندازه کافی در معبدی که موفقیتم را به همراه دارد، دچار تبهکاری و خطا هستم. بیشتر از اینکه به دنبال شستشوی خودم از گناه باشم، در فشار و سختیهای زندگی غرق میشوم.
هوش مصنوعی: یاد میدهد که باید در زندگی به طور دقیق و هدفمند پیش برویم، مانند پرگاری که باید با دقت روی زمین حرکت کند. گاهی از زیر پا میگذریم و به مقاصد بزرگتری میرسیم. هر زمان که در مسیر خود به چالشهایی برمیخوریم، با تلاش و اراده، به جلو حرکت میکنیم و سرنوشتی جدید برای خود میسازیم.
هوش مصنوعی: چشم یعقوب من، که به تماشای نسیم و بوی خوش گل عادت کرده، حالا به مانند بادامی که با دقت پوست کنده میشود، شکل و زیبایی خاصی به خود میگیرد.
هوش مصنوعی: من به دنبال هدفم هستم و دامن آن هدف به سمت بالا رفته است. در این حالت، دستم را به سمت خودم میفشارم و دوباره به دور خودم میچرخم.
هوش مصنوعی: هیچکس نباید در انتظار راحتی از دیگران باشد و منت آنها را بکشد. حتی کوه نیز تغییر میکند و زیر سایهها قرار میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بس که یاد آن لب و دندان چون دُر میکنم
دامن از اشک چو مروارید تر پُر میکنم
سالها سودای ابروی تو در سر داشتم
بار دیگر آن خیال کج تصور میکنم
از وجودم تا عدم مویی نماند در میان
[...]
بس که شبها دور ازان گل خاک بر سر میکنم
همچو سبزه صبحدم از خاک سر بر میکنم
در چمن میافتم از شوق رخش در پای گل
دامن گل را ز خوناب جگر تر میکنم
چون نمیبینم قدش را در چمن بر یاد او
[...]
چون دف تر ناله از بیداد کمتر میکنم
میکشم جور و تغافل در برابر میکنم
سرنوشتم گر شهادت نیست در کویت چرا
بوی خون میآید از خاکی که بر سر میکنم
بس که هردم میرسد فوج بلایی بر سرم
[...]
در ریاضِ آفرینش صد دل بیبرگ را
با تهیدستی رعایت چون صنوبر میکنم
بر دل من کلفتی از درد و داغ عشق نیست
بستر و بالین ز آتش چون سمندر میکنم
خوار میگردند دنیا دوستان در چشم من
[...]
در وفا، انکار آن شوخ ستمگر می کنم
آنچه از بی رحمی اش گویند، باور می کنم
چرخ می خندد ز روی شادمانی تا سحر
شام غم چون گریه از بیداد اختر می کنم
دل تسلی نیست در ماتمسرای فوت وقت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.