گنجور

 
بیدل دهلوی

به این طاقت نمی‌دانم چه خواهد بود انجامم

نگین بی‌نقش می‌گردد اگرکس می‌برد نامم

به رنگ نقش پا دارم بنای عجز تعمیری

به پستی می‌توان زد لاف معراج از لب بامم

هزاران موج ساحل گشت چندین قطره گوهر شد

همان محمل طراز دوش بیتابیست آرامم

چه اندوزم به این جوش‌ کدورت غیرخاموشی

گلوی شمع می‌گردد کمند سرمهٔ شامم

نپیچد بر دل کس ریشهٔ شوق گرفتاری

چوتخمم تا گره واکرده‌ای گل می‌کند نامم

مگر از خود روم تا مدعای دل به عرض آید

صدایی درشکست رنگ می‌دارد لب جامم

هنوزم شمع سودا در نقاب هوش می‌سوزد

سرا پا آتشم اما به طرز سوختن خامم

به چشم بسته غافل نیستم از شوق دیدارت

ز صد روزن به حیرت می‌تپد در پرده بادامم

شرار برق جولان از رگ خارا نیندیشد

کند صد کوچهٔ بیداد را رنگین گل اندامم

شکوه حسرت دیدار قاصد بر نمی‌تابد

مگر در محفل جانان برد آیینه پیغامم

گرفتار طلسم حیرت دل مانده‌ام بیدل

به رنگ آب‌ گوهر نیست بیش از یک ‌گره دامم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

دل آسوده ای داری مپرس از صبر و آرامم

نگین را در فلاخن می نهد بیتابی نامم

ز بس زهر شکایت خوردم و بر لب نیاوردم

به سبزی می زند تیغ زبان چون پسته در کامم

اگر از شکوه دوران خموشم، نیست خرسندی

[...]

فیاض لاهیجی

هزاران منزلم طی گشت و من در اولین گامم

بود پیدا از آغازم که پیدا نیست انجامم

مرا به پاره کردن جامه عرت به بد نامی

که تنگ آمد لباس نیکنامی‌ها به اندامم

ستم باشد به زهر آغشتن لب در عتاب من

[...]

جویای تبریزی

زحال من چسان آگاه گردد شوخ خودکامم

که قاصد را بلب ماند نی شد ناله پیغامم

چنان سیل سرشکم کرده طوفان در شب هجران

که موج اشک شد انگشت حیرت بر لب بامم

بحسرت بگذرانم بسکه دور از شکرین لعلی

[...]

بیدل دهلوی

نشد از سعی تمکین وحشتی آسودگی رامم

تپیدنها چو بسمل ریخت آخر رنگ آرامم

حصاری دارم از گمگشتگی در عالم وحشت

نگردد سنگسار شهرت از نقش نگین نامم

چه سازم با هجوم آبله غیر از زمینگیری

[...]

نشاط اصفهانی

بدام اندیشه از گلشن بگلشن بیم از دامم

نه در گلشن قرارم بود و نه در دام آرامم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه